Lisa
واقعا یادم نیست چطور همه چی شروع شد فقط میدونم اون جوری که توی مدرسه میگفتن و هشدار میدادن نبود...
هیچکی جز من اونجا نبود که بخواد منو مجبور کنه، خودم انتخاب کردم...که زندگیمو داغون کنم!چند ثانیه بیشتر طول نکشید و من وسط پارتی از خود بی خودم...اون چیزه زیادی نبود! شایدم بود...
وقتی که گرد سفید رو از بینیم بالا کشیدم انتظار همچین چیزی رو نداشتم.همه چی رنگی تر از قبل بنظر میرسه...همه ی دوستام دیوونه شدن، قسم میخورم من از اینجا متنفرم...کافی بود تماس رزی رو رد کنم که سر از اینجا در نیارم ولی در نهایت لحظه آخر جوابشو دادم و حالا هممون داریم به فنا میریم.
سرم گیج میره...بوی الکل حالمو بهم میزنه...
فضای اتاق تاریکه و یه سری لامپ آبی و نقاشیای نئونی دارن روی مخم با چکمه رژه میرن.رزی دیوونه ها یه دخترو به دیوار چسبونده و داره گردنشو مل یه حیوون وحشی تیکه پاره میکنه...اون دختر کیم جیسوعه؟ نمیدونم...موهای شرابی! اون قطعا جیسوعه.
وقتی که کوکائینو امتحان کردم انتظار داشتم مثل همه ی کسایی که اینجان تبدیل به یه حیوون وحشی شم ولی همچنان بدون هیچ حرکتی بین جمعیت ایستادم...
سرم گیج میره...
باید از اینجا برم...تنها اثری که اون مواد گزاشت توی جرعت کافی برای فرار و تنها گزاشتن دوستام خلاصه میشه.
با عجله از اونجا فرار میکنم، پله ها رو دو سه تا میپرم که از اونجا بیرون برم. فضای خفه راهرو حالمو بد میکنه...تهوع.
بالاخره از اونجا نجات پیدا کردم!
هوای خنک و سرد. باد موهامو تکون میده و باعث میشه چتری هایی که کنار زدم توی صورتم برگردن.من آزادم...!
Jennie
"عمرا! من همچین مسئولیت سنگینی رو قبول نمیکنم"
با تمام توانم سر مرد هیکلی روبه روم داد میزنم
"کیم تو مورد اعتماد ترین افسر مایی. من نمیتونم هرکسی رو دنبال چندتا جوون که احتمال زیاد مواد مصرف کردن بفرستم، فقط اونجا باش و اگه چیز عجیبی دیدی بهش رسیدگی کن"
لحن آروم و نگرانی داره...بیانش به قدری پر از محبته که انگار اونا بچه های خودشن...اه کیم نامجون لعنتی."باشه"
چشمامو توی حدقه میچرخونم از دفتر خارج میشم. بحث فایده ای نداره اون تصمیم خودشو گرفته و این مسئولیت منه.مراقبت از اونا سخته...منم دبیرستانی بودم بی شک میدونم که چقدر میتونن دیوونه باشن.
به جای ماشین پلیس ماشینه خودمو برمیدارم؛قراره فقط از دور چندتا دبیرستانی مستو بپام لازم نیست وحشت زده بشن.
توی مسیر راه میوفتم...لعنتی دلم برای دبیرستان تنگ شده!
خدای من فوق العاده بود، یه زندگی که لازم نیست توی اون هر روز سخت کار کنی و یه افسر جدی باشی.
BINABASA MO ANG
blackpink one shot
Fantasyاینجا قراره یه سری وانشات از شیپای مختلف بلکپینک بزارم خوشحال میشم که یه جایی توی لایبرریتون داشته باشم اگه شیپه خاصی هست که میخواید توی کامنتا بگید ازش وانشات میزارم:) تنک یو که میخونید 3>