8_chaelisa: پروانه ی حسوده من

152 20 18
                                    

POV:lisa

همه چی رو عالی برنامه ریزی کردم که بتونم دور از چشمه رزی از خونه برم بیرون.
میدونید اون دیوونه ترین دوستیه که ینفر میتونه داشته باشه، اون روی لباسام حساسه و حسوده.

درحال باز کردن در بودم که بازوم توسط کسی کشیده شد
"با خودت فکر کردی این ساعت با این لباسا کجا میری؟"

سرمو نا امید پایین انداختم "ببخشیدا یه دختر نمیتونه خوش بگذرونه؟"
یه تای ابروشو تهدید آمیز بالا داد و از حرفم پشیمونم کرد "نه با این لباسای تنگ!"

عملا داشت منو تهدید وار توی اتاقم میکشید، خدای من کارم تمومه.
"باشه باشه لباسامو عوض میکنم مامی"
رزی با شوک به سمتم چرخید "ها؟"

فقط خندیدم، بهتره تظاهر کنم اون فقط یه شوخی بوده "باشه لباسمو عوض میکنم"
چشماشو چرخوند و از اتاق بیرون رفت.

در نهایت مجبور شدم با یه هودیه سفید کنار بیام و از اتاقم خارج شم.
رزی جلوی اتاق منتظرم بود "خب حالا کجا میری"
نگاهمو مظلومانه روی زمین گرفتم "تولده دوستم ولی اگه نمیشه این ساعت برم بیرون میتونم تا سال دیگه صبر کنم"
میتونستم صدای خندشو بشنوم. منو محکم توی بغلش کشید "خب چرا زودتر نگفتی، اوکی ولی مراقب خودت باش و از پسرا دور شو اونا فقط تورو ازم میدزدن"
اوه پارک چهیونگ واقعا نمیدونی من عاشقه توعم
"مهمونیه دخترونس"
چشماش برق زدن "چه خوب"

با لبخند به سمت در رفتم ولی درست جلوی اون متوقف شدم و روی پاشنه سمت رزی برگشتم "میخوای باهم بریم"
خیلی سریع جواب داد "آرههه"
خوشحالم که قبول کرد "پس برو آماده شوو"

برای اولین بار توی زندگیش سریع آماده شد.
مثل همیشه اون روند و من آدرسو بهش دادم، جلوی ساختمونی که گفتم نگه داشت.

یکم نگران بنظر می رسید ولی بنظرم با اون لاین صورتی روی گونش خیلی خوشگله
"بریم؟"
اونو به خودش آوردم
"آره آره"
از ماشین پیاده شد و به دنبالش منم پیاده شدم

خودمون به مهمون رسوندیم، همه میخندیدن و توی دستاشون نوشیدنی داشتن.
رزی هنوزم نگران بنظر می رسید.

دوستام به سرعت به سمتون حجوم آوردن
"لیسا بالاخره با خودت دوست دخترتو آوردی؟"
نایون با ذوق پرسید که دست و پامو گم کردم
"ن..نه..اون...دوستمه"
جیسو گوششو نیشگول گرفت "اینقدر اذیتش نکن"

تصمیم گرفتم رزی رو معرفی کنم "گایز این رزیه هم خونم"
جیسو لبخندی زد "من جیسوعم خوشبختم"
رزی اونو با لبخند ساختگی بغل کرد که باعث شد بخندم

جیسو مچمو کشید "بیاید بریم طبقه بالا"
رزی با دست پاچگی کنار گوشم زمزمه کرد "م..میشه...نریم"
معلومه که نمیخوام اذیت شه "جیسو بیخیال ما زود میخوایم بریم"

هیچ توجهی نکرد و این بار نایون هم برای کشیدن با بهش ملحق شد
"بیخیال اینقدر ضد حال نباشید بیاید خوش بگذرونیم"
نگاهه جدی به جیسو کردم "جیسو میتونیم حرف بزنیم؟ خصوصی؟"

بالاخره دست از اذیت کردن برداشت و همراهم اومد به یه جای خلوت تر "اکسم اون بالاس نمیخوام با رزی به مشکل بخورن" عصبی و با صدای کوتاه گفتم
"چ..چی؟ اون دختر بلوندس که شبیه رزیه؟"
دستشو که به یه دختر اشاره میکرد پایین کشیدم
"هی این جوری به کسی اشاره نکن. نه اون دختر چشم گربه ایس"
نگاهی به اون کرد و بعد با شوک پرسید "ج..جنی؟"
سرمو به نشونه تایید تکون دادم
"خیلی خب شما باید هرچه زودتر برید"

من و رزی رو عملا دور ترین نقطه از جنی کشید
"چی در مورد تو و جنی اذیت میکنه؟"
رزی پرسید، من قبلا درمورد رابطم با جنی بهش گفته بودم.
"چیزی نیست"
بیشتر پافشاری کرد "بیخیال لیسا بگو"
یکم عصبی شدم "لطفا! نمیخوام درموردش حرف بزنم"

یهو منو توی بغلش کشید که جا خوردم "ببخشید"
اوه خدای من نمیخوام بهش حس بدی بدم "اون توی دعوا منو زخمی کرد"

سریع ازم جدا شد "چی!؟ جایی ازش مونده؟"
پوفی کشیدم "روی شکمم یه بریدگی از جای شیشه ی شکسته هست"
چشماش کم کم خیس شدن و یهو گریه افتاد. وای نه این دختر خیلی احساساتیه.

اونو توی بغلم کشیدم "هیششش رزی من خوبم"
سرشو توی سینم دفن کرد و تقریبا منو با همه ی بدنش بغل میکرد " ببخشید ببخشید نباید اونو میپرسیدم"
باورم نمیشه این دختر کوچولو همون دختره حسوده
"چیزی نیست عیبی نداره پروانه ی من"

با چشمای مظلومش بهم خیره شد، آروم تر شده بود "تو همیشه این جوری صدام میکنی...دوسش دارم"
انتظار این حرفشو نداشتم. ناخودآگاه لبخند زدم
"لیسا میدونم زمان مناسبی نیست ولی میتونم یه چیزی بپرسم؟"
حدس میزدم درمورد جنی باشه " آره حتما"
حدسم اشتباه بود " با من قرار میزاری؟"

خشکم زده بود...آره....آره...نمیتونم زبونمو بچرخونم...آره پارک چهیونگ آره...نمیتونم چیزی بگم، به جای حرف زدن لبامو روی لباش گزاشتم
میتونستم صدای جیسو رو بشنوم که میگفت بالاخره انجامش داد ولی توجه خاصی نکردم.

کم کم حرکت لبای رزی رو روی مال خودم احساس میکردم "بیا بریم خونه" زمزمه کردم
متقابل دستمو کشید و منو با اشتیاق بیرون بود.

چند نفر بهمون خیره بودن و بعضیا لبخند میزدن...این یه رویاس؟

_______________________
چهلیسا دوست داشتید 🥂

blackpink one shot Where stories live. Discover now