مچ پاهای ظریف و خوشتراش جونگکوک پشت گردنش به هم قفل شده و زانوهاش روی شونههاش قرار گرفتهبودن. لبهاش بهسرعت و با ظرافت بهخصوصی، جایجای پاهاش رو میبوسید و نفسهای گرمش نوازشگر پوست حساسش شدهبودن.
تن پسرش بهمرور سردتر میشد و تازه فهمید تن خونآشامش زمانی که تحریک میشه سردتر میشه و گونههاش از شدت سرمای بدنش، سرخ میشن.
بوسهی طولانی به کشالهی رونش زد و در حالی که مردمک چشمهاش بهسمت بالا سوق داده شدن و چهرهی منتظر و نیازمند جونگکوک رو هدف گرفتهبودن، گونهاش رو به کشالهی رونش و جایی نزدیک به عضوش فشرد و با کجکردن سرش، بوسهای به قسمت داخلی پاهاش زد.
با نشستن نفسهای گرم تهیونگ روی نقطهی حساسش، بهوضوح لرزید و نفس بلندی کشید؛ تمام بدنش انتظار میکشید برای نزدیکی به مردش و ملاحظه و آروم پیشرفتن تهیونگ برای اطمینان خاطر از تصمیمش و نگرانی بابت آسیبنزدن بهش، ته دلش رو خالی میکرد.
سرش رو از تخت جدا کرد و با بالا گرفتنش، به تهیونگی که بین پاهاش قرار گرفتهبود، خیره شد. موهاش به پیشونی عرقکردهاش چسبیده و چشمهاش با حالت نافذ و کمسابقهای بهش خیره شدهبودن.
دیدن تهیونگی که سرش رو جایی نزدیک به عضوش نگه داشتهبود و با هر تکون خوردن کمش، نفسهای گرمش رو میتونست روی آلتش احساس بکنه، بیاختیار نالهی کشدار و لرزونی کرد و با کلافگی، دومرتبه سرش رو روی تخت گذاشت.
-ته... میخوام... میخوام برای تو باشم.
غرش توی گلوی تهیونگ و مکیدهشدن محکم و عصبی گوشت کشالهاش، آه غلیظی بهش بخشید و به خودش پیچید. تهیونگ خیلی سریع خودش رو بالا کشید و دومرتبه روی جونگکوک خیمه زد؛ یک دستش بهصورت قائم کنار سر جونگکوک قرار گرفتهبود و دست دیگهاش پنهانی در حال آمادهکردن آلتش برای واردکردن به حفرهی جونگکوک بود.
-کی گفته که همین حالا هم برای من نیستی؟!
نگاه نیازمند و قرمز جونگکوک خیره به چشمهای سیاه و عمیق تهیونگ بود؛ اما تمام حواسش دنبال احساس ریز حرکاتی بود که توی پایینتنهاش احساس میکرد و خیلی زود متوجه قصد تهیونگ شد.
لب گزید و دستش رو به گردن تهیونگ رسوند و ناخنهای بلند و سیاهش رو به رد سرخی که روی نبضش به وجود اومدهبود، کشوند.
-خیلی قشنگه...
-نه به اندازهی تو دلبر!
-دل بردم؟
-دلم رو بردی!
لبخند ریز جونگکوک، لبخند متقابلی به لبهای تهیونگ بخشید و در ثانیه، خم شد تا لبخند خونآشامش رو ببوسه.
YOU ARE READING
ɴʏᴄᴛᴀʟɢɪᴀ ᵥₖₒₒₖ
Fanfiction「⌯ درد شبانگاهی - Nyctalgia 」 ↲کاپل: ویکوک ↲ژانر: سوپرنچرال - خونآشامی - فانتزی - اسمات - رمنس ↲نویسنده: Ravi ↲وضعیت: شنبه و چهارشنبه 「⌯ زمانی که برای دیدن شوگر بیبی جدیدش به اون عمارت پا گذاشت، نمیدونست چیزی که قراره به استقبالش بیاد، یک جفت چ...