زمان حال
دستهاش رو از جیبش درآورد و تکیهاش رو از میز گرفت تا صاف بایسته.
تکیه زدن به میزهای آهنی دردناکه.-خیلی خب خانم جانگ، شما بعد از ثبت گزارش گم شدن همسرتون الان اینجایید. هر چیزی که فکر میکنید نشونه است و در پیدا کردن همسرتون کمک میکنه رو میتونید بگید؟
زن که حدود چهل سال سن داشت و از همسرش بزرگتر بود، دستهای استخوانیش رو به همدیگه کشید. کمی روی صندلی مشکی رنگ وول خورد و چشمهای کوچیکش رو به افسر پرونده دوخت.
نگاه افسر لی ترسی به دلش میانداخت که لبهاش رو میلرزوند. باید حرفی میزد.-نگهبان ساختمان کد پنجاه و سه بود. آخرین بار که دیدمش صبح اون شب بود. دعوای کوچیکی باهم داشتیم و وقتی رفت سر پستش نه تماسی گرفت و نه غذایی که براش گذاشته بودم رو برد.
مینهو دست هاش رو اینبار در سینه گره زد و سرش رو کج کرد. چشمهاش باریکتر شده و لبهاش به سمت پایین انحنا گرفته بود. نگهبان ساختمان میتونست ارتباطی با مرگ سئو چانگبین داشته باشه. پروندهی لی سونگ شین ضمیمهی پروندهی سئوچانگبین میشد.
همه چیز هر لحظه بیشتر از قبل درهم میپیچد و گرهها بجای باز شدن کورتر میشدن. احساس میکرد شناختش نسبت به افراد این پرونده باید بیشتر از اینها میبود تا بتونه به جواب برسه.
شاید لازم بود فراتر از افسر لی بودن بره. جایی نزدیکتر به مردی که شب قبل بوسیدش.اون روز دوربینهای مداربسته چک میشد و فیلمهای روز قتل رو میدید. مینهو اطمینان داشت جیسونگ برای تماشای اون فیلمها بهش ملحق میشه و اون هم قصد نداشت مخالفتی کنه.
همونطور که فکر میکرد همه چیز زیادی به هان جیسونگ نزدیک بود و از اول هم کنار زدنش از پرونده اشتباه بود. باید پرونده رو خودش میگرفت و افسر هان رو به عنوان دستیارش قبول میکرد.
اما چه حیف که موقعیتش دیگه مثل قبل نبود تا چنین انتخاب هایی بکنه.
درحال حاضر فقط باید هرچیزی که بهش دستور داده میشد رو گوش و به اونها عمل میکرد.دستهاش رو از داخل جیبهاش درآورد و نگاهش رو از ساختمون پایگاه گرفت. با قدمهای محکم و دستهایی که به اطراف تاب میخورد به سمت درب ورودی رفت و پس از ثبت ورودش پیش هیونجین رفت.
-اوه ببین فرصت ملاقات چه کسی رو دارم. افسر هان.
-مزخرف نگو مرد. میز کنارت میشینم.
-و من به زور میبینمت.پالتوش رو درآورد و روی صندلیش آویزون کرد، برخلاف بقیه همکارهاش که کت و پالتوهاشون رو روی آویز میگذاشتن.
به حرف همکارش خندید و دستهاش رو به هم کشید.-سر شلوغ، محبوبیت و معروفیت زیاد چنین دردسر هایی داره. منم که هرسهی اینها رو دارم.
YOU ARE READING
BFF(minsung)
Fanfictionسلام چاگیز من. خوبید؟ فیک : Best friends forever کاپل ها : مینسونگ، چانلیکس ژانر : جنایی، رومنس، اسمات خلاصه : اگر برادرت و بهترین دوستت مظنون به قتل باشن. حرف کدوم رو باور میکنی؟ مدارک چی رو ثابت میکنند؟ چرا چرا یه نفر باید انقدر راحت آدم بکشه؟ ج...