دم خونهی آقای بیون ایستاد.
هیچوقت رابطهش با بکهیون خوب نبود، اما جونمیون آدمفروش هم نبود.
فقط میخواست کمک کنه، بهخاطر اینکه بکهی رو پس زده بود فقط میخواست یهکاری کنه تا جبران بشه.
عصبی و کلافه دستی میون موهاش کشید.
باید با یهنفر مشورت میکرد.
آقای بیون و خانمش یهماهی میشد که دنبال پسرشون میگشتن و حالا جونمیون اونو پیدا کرده بود.
باید میگفت؟
لباشو تر کرد و گوشیشو از جیبش بیرون کشید.
به شمارهای که "دکترجانگ" سیو شده بود، خیره موند و آهی کشید.
دیروقت بود...
با کمی تعلل تماس رو وصل کرد.
بوق اول رو که خورد پشیمون شد؛ خواست گوشی رو قطع کنه ولی صدای گرمش درحالیکه نفسنفس میزد توی گوشش پیچید.
+ بله؟جونمیون هول کرد...
چرا نفسنفس میزد؟
- عام... ببخشید مثل اینکه ... مثل اینکه بدموقع زنگ زدم، قطع میکنم که...+ نهنه، داشتم میدویدم. مشکلی نیست. چیزی شده؟
بهخاطر فکرِ اشتباهی که واسهی نفسنفس زدنش توی سرش اومده بود لب گزید.
+ جونمیونا؟
- بله، عا چیزه... زنگ زدم راجع به یهچیزی مشورت کنم.
- چرا میدویدی؟
بیاینکه حرف قبلیشو ادامه بده، اینو پرسید.کمی سکوت برقرار شد که چندثانیهی بعد توسط پسر بزرگتر شکسته شد.
+ وقتی بیقرارم، دویدن آرومم میکنه.- چیزی شده؟
جونمیون نگران پرسید و با پا ضربهای به سنگ ریزهی جلوش زد.+ اینو تو باید بگی.
- اگه بیرونی و این نزدیکیایی میشه همدیگه رو ببینیم؟
+ من نزدیکای هونگدهم، تو کجایی؟
- زیاد دور نیستم. لطفا بمون تا بیام. راستی، لوکیشنت رو هم میشه بدی؟
جملهی اخر رو مظلومانه گفت و باعث شد ییشینگ تکخندهای کنه.جانگ، باشهای گفت و بعد از خداحافظی گوشی رو قطع کرد.
بلافاصله بعد ازاینکه لوکیشن روی گوشیش ظاهر شد راهشو کج کرد و تقریبا بهسمتِ ییشینگ دوید.بعد از چند دقیقه بیوقفه دویدن، به ییشینگ رسید و روی زانوهاش خم شد تا نفسی تازه کنه.
+ سلام.
با لبخند خیره به جونمیون گفت.پسر کوچیکتر کمر صاف کرد و با تهموندهی نفسنفسش جواب سلام دکتر رو داد.
شونهبهشونهی همدیگه راه افتادن و به سمت جایی که هردو نمیدونستن کجاست قدم برداشتن.
+ نمیخوای بگی چیشده؟
بازم اون اذیتت کرده؟جفتشون میدونستن منظور ییشینگ از "اون" نه یه آدم بود و نه یه شی.
جونمیون سری به نشونهی نفی تکون داد و این سوال بعدی پسر بزرگتر رو به همراه داشت.
+ پس چیشده این وقت شب؟
BINABASA MO ANG
𝗪𝗵𝗶𝘁𝗲 𝗟𝗶𝗲
Fanfiction[ دروغِ سفید ] "بابتِ عشقی که تجربه کردم ممنونم، بهخاطر سختیهایی که بهت دادم متاسفم و دوستت دارم پارک چانیول." - 𝗙𝗶𝗰 ; 𝗪𝗵𝗶𝘁𝗲 𝗟𝗶𝗲 [𝗖𝗼𝗺𝗽𝗹𝗲𝘁𝗲𝗱] - 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 ; 𝗥𝗼𝗺𝗮𝗻𝗰𝗲, 𝗔𝗻𝗴𝘀𝘁, 𝗣𝘀𝘆𝗰𝗵𝗼𝗹𝗼𝗴𝘆. - 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 ; 𝗖𝗵...