𝗣𝗮𝗿𝘁 23

298 49 72
                                    

- خورشید یکم دیگه طلوع می‌کنه بکهیون. زودباش!
در زد و پشت در حموم منتظر موند.

+ الان میام.
بکهیون همون‌طور که تن‌پوش رو به تن می‌کرد، گفت.

+ مگه نگفتی وو ژاپنه و پس‌فردا میاد؟ چرا انقدر عجله؟
در حموم رو باز کرد و با چانیول روبه‌رو شد.

لحظه‌ای نگاه چانیول روی صورت قرمز بکهیون که ناشی از آب داغ حموم بود لغزید.
موهای بلوندش که حالا ریشه‌شون مشکی شده بود، خیس روی پیشونیش افتاده بودن و قسمتی از گردن سفیدش تو دیدرس چانیول بود و لعنت بهش... چطور انقدر بی‌نقص بود؟

فکرش رو به زبون اورد:
- چطور انقدر خوشگلی بکهیون؟ چرا همون اول نفهمیده بودم؟

پسر کوتاه‌تر اول متعجب شد، بعدش زیر خنده زد.
+ دیوونه شدی.

چانیول جلو رفت و تن ظریفش رو برای بار هزارم توی اون شب به اغوش کشید.

+ یا! خیسم!

- مهم نیست.
سرشو توی گردنش فرو برد و این رو زمزمه کرد. همین‌کارش باعث شد لحظه‌ای پسر کوتاه‌تر بلرزه.

بینیش رو به گردن سفیدش مالید و بوی شامپو رو به ریه‌هاش کشید.

+ قلقلکم میاد. نکن.
بکهیون که نفس‌هاش تند شده بود، زمزمه کرد و چانیول بی‌توجه، دوباره کارش رو تکرار کرد.

- این ماجرا که تموم شه از این کشور لعنتی می‌ریم. می‌ریم جایی‌که هیچ‌کس جز من و تو نباشه.

پسر کوچک‌تر دستش رو پشت سر چانیول رسوند و به ارومی موهاش رو نوازش کرد.
+ فقط خودمون دوتا؟

چانیول، شونه‌های بکهیون رو گرفت و اون رو کمی از خودش فاصله داد.
- فقط خودمون دوتا.

لبخند قشنگ مستطیلی‌شکلِ بکهیون وسعت گرفت و همون‌لحظه قلب پسر بلندتر برای اون لبخند، ضعف کرد.

خم شد و لبخندش رو بوسید.

بکهیون با شیطنت به چشم‌هاش خیره شد.
+ اگه می‌دونستم بعد از این جریانا انقدر مهربون می‌شی، زودتر می‌رفتم به وو التماس می‌کردم منو زندانی کنه.

پیشونیش رو به پیشونی بکهیون چسبوند و زیرلب "احمق"ـی زمزمه کرد‌.

پسر، همون ذره فاصله رو هم از بین برد و لب‌هاش رو به آهستگی روی لب‌های چانیول گذاشت.
بعد از چندثانیه ماهرانه شروع به رقصوندن لب‌های کوچیکش روی لب‌های بزرگ اون پسر کرد.

از کمر بکهیون گرفت و فاصله‌ی تن‌هاشون رو از بین‌ برد. به نوبت اون لب‌های باریک رو توی دهن می‌کشید و ول می‌کرد. هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد بوسیدنِ یه پسر همچین حسی داشته باشه. هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد دل به یه پسر ببازه.

کمی بعد از هم جدا شدن و چانیول خیره به چشم‌های خمار بکهیون، گفت:
- یه‌کاری نکن همین‌جا کار دستت بدم بیون بکهیون.

𝗪𝗵𝗶𝘁𝗲 𝗟𝗶𝗲 Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz