مهمونی امشب مهم بود. و دقیقا به همین دلیل جونگکوک آماده شده بود که همه رو تحت تاثیر قرار بده.
توی کت و شلوار Prada جدید با یقه چسبیده به گردنش و جليقه و کت جذب احساس خفگی میکرد. همه لباسای برند، گرون قیمت و لوکس به تن داشتن و همگی بوی ثروت میدادن. هرکدوم نقش مهمی توی بخش فردی برای جذب ثروت بیشتر داشتن. جایی که جونگکوک باید بخاطر کمک ها و سخت کوشی اونها سپاسگزار میبود ولی در عوض احساس خشم داشت!
توی راه پله ایستاد و در موقعیتی قرار گرفت تا بتونه از تمام افراد حاضر در سالن رقص چشم پوشی کنه. از شامپاین توی دستش جرعه جرعه مینوشید و سعی میکرد به کمک اون مایع گازدار الکلی که حس دلپذیری بهش میداد ذهنشو آروم کنه.
از اون بالا همه چیز رو میدید. میتونست ببینه که کی با کی تعامل داره، چهره های نا آشنایی وجود داره؟ یا اینکه چک میکرد افرادش تحت نظر هستن یا نه. جونگکوک از طرف پدرش ماموریت داشت تا هرگونه اطلاعات مشکوک رو جمع آوری کنه و بهش گزارش بده.
با کراواتش که راه نفسش رو بسته بود کلنجار میرفت و زیر لب فحش میداد. اون از لباسای رسمی متنفر بود و با این حال ازش انتظار میرفت بیشتر اوقات کت شلوار سه تیکه بپوشه. تقریبا هر روز زندگیش..!
پدرش دقیقا وسط سالن رقص ایستاده بود. بدون شک، خواهان جمع شدن تمام حواس ها و توجه ها به خودش بود. اون در حالی که دستاشو در هوا تکون میداد سعی داشت برای یکی از افراد بی وفاش توضیح بده که باعث شده یکی از معاملات تجاری اونها بهم بخوره..
جونگکوک لبخند تلخی بهش زد و خودش رو با جرعه ای دیگه از شامپاینش مشغول کرد. اون مردی که ادعا میکرد پدرشه و در برابر پیروانش ایستاده بود و وفاداری رو تبلیغ میکرد، همونی بود که قوانین رو دور میزد. تخلف.. فرار مالیاتی!
جونگکوک باید توجه خودش رو قبل از اینکه خشمی که وجودش رو فرا گرفته بود و اونو تهدید به جوشیدن میکرد، به جای دیگه ای میداد. اون حالتش زیر پوستش رشد کرده بود و توی رگاش میچرخید.. نمیتونست توی یه مهمونی مهم با پدرش دچار مشکل بشه.
در عوض، به جای دیگه ای نگاه کرد. پسری رو پیدا کرد که قطعا دنبالش میگشت و جونگکوک هم بطور ناخودآگاه به دنبالش بود. جیمین!
پسر کنار منشی اش یونگی ایستاده بود. اونا معمولا باهمدیگه توی دورهمی ها شرکت میکردن بنابراین هیچوقت مجبور به ارتباط با بقیه نبودن. یونگی به سمت جیمین خم شد و چیزی زیر لب زمزمه کرد.
جونگکوک برای اینکه توجه جیمین رو به خودش جلب کنه چشماش رو روی پسر خیره نگهداشت. در نهایت موفق شد و جیمین خیره بودنش رو احساس کرد. نگاهش رو از منشی گرفت و به سمت جونگکوک داد. متوقف شد و گوی های درشت و درخشانش برای لحظه ای طولانی چشمای جونگکوک رو هدف قرار داد. هیچکدوم از اونا در حالی که دوطرف سالن رقص بهم خیره شدن، حرکتی نمیکنن. فاصله قابل توجهی بین اونها به وجود اومده بود.
جیمین امشب به طرز خیره کننده ای جذاب بنظر میرسید. اون کت شلوار آبی مخملی با اکسسوری و جواهرات طراحی شده بود که زیر نور کسل کننده مهمونی میدرخشید، به تن داشت.
یقه لباسش مثل خودش به گردنش چسبیده بود و جونگکوک شک نداشت که جیمین در تلاشه تا درست نفس بکشه.
پسر میکاپ داشت و این از اکلیل هایی که پشت چشم هاش برق میزد مشخص بود و خط چشمش بین سایه آبیش محو شده بود.
این ناعادلانه است! ظالمانه است که جیمین تا این حد زیباست. اون تحریک کننده ست و با این حال، ظرافت خاصی در نحوه صحبت کردن و راه رفتنش دیده میشد. بر هر چیزی تسلط داشت و از اون پسری جذاب و مطلوب میساخت. توی دورهمی ها چشم همه روی جیمین میچرخید.
جونگکوک آب دهنش رو قورت داد و افکار سرگردانِ گناهآمیزش رو با کمک نوشیدنیش شست و شو داد. برای هر چیزی زمان و مکانی وجود داشت و برای مهمونی که حضور جونگکوک رو میطلبید این افکار ایده عاقلانه ای نبود.
اما جیمین در حالی که ارتباط چشمی شون رو دست نخورده نگه میداشت، لباش به سمت بالا حرکت کرد و نگاهی هدفمند روی صورتش نقش بست. اعصاب اینو داشت که حتی جلوی چشمای افراد مهم اونو مسخره کنه.
اعصابشو داشت که مغرور بنظر برسه، حتی اون میدونست که جونگکوک میتونه اسم جیمین رو به گل و لای بزنه و برگردونه، میتونه باعث بشه که کل تجارت و امپراتوری اونا منقرض بشه. اونا 20 درصد از دارایی پارک رو در اختیار داشتن. دقیقا 20 درصد از اموال پارک ها متعلق به جئونه!
جیمین ابرویی بالا انداخت و به طرز کنایه ای لبش رو گاز گرفت. جونگکوک در کمال ناباوری خندید، سرشو تکون داد و شروع به پایین رفتن از پله ها کرد. تماس چشمی بینشون رو قطع کرد و روی جای دیگه ای از مهمونی تمرکز کرد. اگه پدرش متوجه تنش بینشون میشد غوغایی به پا میکرد که جونگکوک توانایی مقابله با اون رو نداشته باشه. هیچوقت این آمادگی رو نداشت!
با حسِ خواستن دوباره شامپاین به سمت بار رفت. اگه بخواد کل مهمونی رو به خوشی تموم کنه باید مست میکرد.
به سختی خودش رو به بار رسوند قبل اینکه انگشتی به پشتش ضربه بزنه و اونو از افکار مارپیچ و بی ارزشش بیرون بکشه. حتی لازم نبود بگرده تا بفهمه جیمینه!
" چی میخوای؟ "
جونگکوک سوال پرسید و از بالای شونه هاش نگاهی با قدرت بهش انداخت.
لبخند جیمین با از سرگیری تماس چشمی بیشتر شد.
" برای منم نوشیدنی بگیر"
" خودت بگیر"
پسر بزرگتر هوفی از بین لبای درشتش که حالا بهش نزدیک بود، آزاد کرد. از فاصله کم بینشون فورا اشتیاق تمام جونگکوک رو فرا گرفت و بدنش زیر کت و لباس لرزید. آخرین باری که جیمین رو داشت، چند شب پیش توی پنت هوس امنش بود؛ وقتی جیمین رو به شیشه رو به روی شهر سئول چسبونده بود و محکم از پشت توش میکوبید..
فکر کردنِ دوباره به نزدیکی شون باعث برانگیخته شدنش میشد پس تصمیم گرفت رسوایی به بار نیاره.
جیمین صحبتشون رو طولانی تر کرد و لحنش پر از تفریح بود:
" اوه عجله کن عزیزم! فقط یه نوشیدنی؛ و بعدش من برات یه سوپرایز دارم "
جونگکوک مکثی کرد و بالاتنه اش رو کامل چرخوند تا درست با جیمین رو به رو بشه. چشماشو رو به پسر بزرگتر با شک ریز کرد و لباشو لیسید. وقتی جیمین متوجه شد که توجه کامل پسر رو به خودش جلب کرده، از موقعیت سواستفاده کرد و نزدیک تر شد. وزنشو به پیشخوان تکیه داد و سینه هاشون بهم چسبید.
جونگکوک باید مراقب میبود که کسی اونا رو نبینه اما در عوض گفت:
" چه سوپرایزی؟ "
" آه! "
جیمین سرش رو تکون داد و پوزخندی زد:
" اونوقت دیگه اسمش سوپرایز نیست. هست؟ یدونه نوشیدنی فقط! "
" ازت متنفرم لعنتی "
جونگکوک به سمت باریستا که پشت پیشخوان نوشیدنی سرو میکرد، رو کرد و عمدا برای خودش یه لیوان شامپاین خواست.
وقتی جیمین متوجه شد که درخواستش انجام نشده، اصلا ناراحت نشد. به جاش خنده ای کرد و با زمزمه گفت:
" خیلی بد شد.. پس دیگه نمیتونی شورت توری رو که برات پوشیدم رو ببینی "
اون میدونست که داره چیکار میکنه. جیمین توی لذت بردن عالی بود و از ظاهر زیبا و جذابیتش به عنوان سلاح مرگبار استفاده میکرد.
خودشو کنار کشید و سعی کرد توی انبوه افراد داخل سالن رقص قاطی بشه.
با این حال جونگکوک سریعتر عمل کرد. دستاشو دراز کرد، ساعد جیمین رو گرفت و به آرومی اما محکم، به عقب کشیدش.
همچین کاری توی مهمونی شلوغ که همه چیزش جرم و محدود بود.. اما بدنش از قبل گرم شده بود. اون گرفتار نیاز، خواستن و شهوت شده بود. جیمین با رضایت از خودش دوباره توی آغوشش افتاد.
" شورت توری؟ توی این مهمونی؟ "
جونگکوک پرسید. بنظر ذهنش کمی آشفته بود. ادامه داد:
" انقد مطمئن بودی که توی مراسم ما به فاک میری؟ "
" لعنتی آره بودم. "
" چه رنگی؟ "
جیمین خنده ای کرد : " قرمز "
چشمای جونگکوک در حالی که تند تند نفس میکشید روی هم افتاد، تخیلاتش کافی نبود. باید به صورت حضوری میدید. میتونست دیک جیمین رو توی اون شورت توری قرمز تصور کنه و بلافاصله تصمیم گرفت با دوتا چشمای خودش ببینه. بدون اینکه به کارهاش فکر کنه، شروع به کشیدن جیمین به سمت دستشویی کرد.
جیمین به سرعت حرکت میکرد و از اینکه دنبالش میرفت به وجد اومده بود. بدون هیچ شکایتی اجازه داد تا پسر با احتیاط از بین مراسم ردشون کنه.
به محض اینکه به دستشویی پر زرق و برق، بزرگ و -بی دلیل- لاکچری رسیدن؛ جونگکوک پسر رو داخل یکی از اتاقک ها هل داد، در رو بهم زد و قفل کرد.
جیمین برگشت و بهش نگاه کرد. دهنشو باز کرد تا حرفی بزنه اما دستای پسر روی دهنش نشست و مانع شد. با جدیت گفت:
" حرف نزن "
اون فقط یکم برای هردوشون محتاط بود؛ با توجه به اینکه اگه کسی اونارو اونجا پیدا میکرد، به دردسر بزرگی میوفتادن.
" فقط چیزی رو که بخاطرش تا اینجا اومدی رو بگیر و برو "
چشمای جیمین با شنیدن صداش درخشید و آب دهنشو به طور شنیدنی قورت داد. سری تکون داد، برگشت و به در چسبید. دستاشو بالا نگه داشت و باسنش رو با شلوار تنگش به سمت جونگکوک داد.
" انقد میخواستی بد به فاک بری که حاضر بودی زندگیمونو بخاطرش به خطر بندازی؟ "
جونگکوک ظالمانه گفت هر چند که منظور بدی نداشت. اون هم اونجا بود. یه خواسته دوطرفه بود چون اونم به همون اندازه جیمین رو میخواست. شلوار جیمین رو به سرعت پایین کشید.
" برای من خیلی سخت شدی "
سالها بود که باهم میخوابیدن. اونا نقطه ضعف ها، حد هارد شدنشون و تمام کینک های همدیگه رو میدونستن. جونگکوک میدونست که با بدن جیمین در هر موقعیتی چطوری برخورد کنه، اونو از درون میشناخت. میدونست الان باید چیکار کنه ولی همچنان صبر میکرد.
جیمین زیر لب غری زد و بیشتر باسنش رو به سمت عقب برد طوری که انگار بیشتر و بیشتر مشتاق میشد.
شورت توری قرمز نمایان شد. سکسی و اکلیلی بود و طرز شگفت انگیزی باسن جیمین پرش کرده بود. یه قلب بریده شده روش قرار داشت که دسترسی به سوراخ جیمین رو راحت میکرد و بالای کمرش با یه روبان تزیین شده بود. همش توری بود، جزئیات دیگه ای نداشت و کاملا به جیمین میومد.
وقتی جونگکوک دستش رو پایین برد و لای باسن جیمین رو باز کرد متوجه شد جیمین پلاگ شفافی رو درون خودش فرو کرده و باعث شد نفسش حبس بشه. کلفت بنظر میرسید و بدون شک روی پروستات جیمین قرار داشت.
جیمین زیر لب چیزی زمزمه کرد که به سختی قابل شنیدن بود:
" من آمادم. فقط بفاکم بده "
جونگکوک برای یک دقیقه خودش رو جمع و جور و از افکار محاصره شده اش دور کرد . اون میخواست جیمین رو به اوج برسونه و باید حسش میکرد. خم شد و دهنشو به همه جای گردن پسر میکشید و مارک میکرد. دستش کمر جیمین رو گرفت و به عقب کشیدش.
جیمین در حالی که نفسش رو لرزان بیرون میداد؛ سرش رو تکون داد و شروع به مالیدن باسنش به دیک جونگکوک کرد. این حرکتش باعث شد تا دیک جونگکوک سخت بشه و همینطور که ناله ای از گلو بیرون میداد، سفت شد.
پلاگ به پروستاتش فشار آورد و جیمین مدام ناله میکرد؛ صدا های شکسته و نیازمند از بین دهنش خارج میشد. خیلی بلند بود. وقتی تنها میشدن از اون صدا استقبال میکرد اما حالا نباید کسی میفهمید.
جونگکوک در حالی که کراواتش رو از یقهاش جدا میکرد آه کشید:
" دهنتو باز کن "
جیمین رو مجبور کرد، کراوات رو توی دهنش فشار داد و قبل اینکه اونو دوباره به در بچسبونه، از پشت محکم کرد.
جیمین نفس نفس میزد ولی اینبار صداش خفه شده بود.
جونگکوک حالا که جیمین آماده بود میتونست کارشو شروع کنه. شلوارشو پایین کشید، دیک نیمه سخت شده اش رو قبل از اینکه وارد پسر کنه لمس کرد. جیمین رو به جلو خم کرد. پلاگ رو به آرومی از سوراخش خارج کرد. پلاگ چسبیده بود و به سختی بیرون اومد. جیمین با دستش در رو سفت نگه داشت.
جونگکوک نفسش رو بیرون داد و بطور غیر منتظره ای اسپنکی به باسن جیمین زد. از نحوه پریدن پسر بخاطر ضربه لذت برد.
" خیلی هاتی لعنتی "
وقتی سوراخ جیمین خالی شد، در حالی که چیز های بیشتری میخواست باسنش رو تکون میداد. هنوز بخاطر لوبی که برای پلاگ استفاده کرده بود خیس و باز بود. جونگکوک فرصتی بهش نداد. با یه حرکت دیکش رو واردش کرد.
جیمین فوراً نفسش گرفت و با دستاش دنبال جایی میگشت تا اونو بگیره. جونگکوک به خاطر موقعیت آسیب پذیرش ترحم کرد، دستای پسر رو گرفت، پشت سرش قفل کرد و بی رحمانه به فاکش میداد.
جوری توی جیمین ضربه میزد که انگار به مدرسه شبانه روزی برگشتن و تنها چیزی که از هم میدونستن نفرت خالص بود. جوری ضربه میزد که انگار آخرین باره. مثل وقتایی که با جیمین میگذروند زمانی که هیچ جای امنی براشون وجود نداشت. عمدا اونو بیشتر به سمت بالا میکشید تا ضربه هاش روی پروستاتش باشه.
ظاهرا جیمین در تقلا بود. سعی میکرد باسنش رو به عقب تر ببره و ناله های خفه ای میکرد تا بتونه به فشاری که بهش وارد میشد مسلط بشه. توی دستشویی تنها صدایی که به گوش میرسید برخورد پوست جونگکوک به جیمین بود.
جونگکوک دستشو دراز کرد و شورت توری رو توی دستاش گرفت. موارد زیادی بود که جیمین لباس زیر سکسی پوشیده بود. کینکش از زمانی پیدا شده بود که جیمین اونو توی مدرسه شبانه روزی با شورت هایی که انتخاب کرده بود غافلگیر کرد.
اونا هیچوقت دربارش صحبت نکردن. خب نیازی نداشتن.. جونگکوک رو هارد میکرد و به جیمین میومد. همین کافی بود.
" دوست دارم بدونم اگه بقیه بفهمن واسه من اینطوری خیس شدی چی میگن "
جونگکوک بینی خودشو در امتداد خط فک جیمین کشید و ادامه داد:
" پارک جیمین... دیک شو از تک و تنها رقیبش میگیره! "
جیمین تو بغل جونگکوک چرخيد. سعی کرد دستاشو آزاد کنه و زیر لب فاکی گفت که شبیه ' فاک یو ' بود.
جونگکوک محکم جواب داد:
" خفه شو. توئه لعنتی اینو دوست داری "
همونطور که جونگکوک به فاک دادنش ادامه میداد و بطرز شرم آوری به ارگاسمش نزدیک بود، در دسشویی باز شد. دو مرد در حالی که با صدای بلند حرف میزدن داخل شدن.
هردوی اونا صبر کردن. جونگکوک نزدیک کام شدنش بود نمیتونست صداش رو مخفی کنه پس شونه جیمین رو گاز گرفت. نفس عمیقی کشید و دوباره به ضربه زدنش ادامه داد.
سر جیمین به در اتاقک چسبید و چشماشو محکم بست و تمرکز میکرد تا صدایی ازش بیرون نیاد. جونگکوک در مقابل تمام تمرکزش رو روی ضربه هاش گذاشت؛ مثل قبل، بی سروصدا!
دو مرد دقایقی بعد بدون اینکه سعادت اینو داشته باشن که شاهد اعمال گناه آلود اون دو باشن، نا آگاهانه دستشویی رو ترک کردن.
وقتی در بسته شد جونگکوک به سرعتش اضافه کرد. جیمین توی اولویت قرار گرفت و بخاطر فشار مداوم روی پروستاتش ناله هاشو زمزمه وار انجام میداد. همراه با کام شدنش محکم به در خورد و میلرزید. جونگکوک به کار خودش ادامه داد، هر چند که چند دقیقه بیشتر تحمل نکرد و توی اعماق جیمین کام شد.
چند دقیقه طول کشید تا به حالت عادی برگردن و نفسشون رو منظم کنن.
جونگکوک کراواتش رو از دهن جیمین بیرون کشید و وقتی متوجه خیس بودنش شد، عصبانی شد. اون دوباره باید اون کراوات رو میپوشید و توی مراسم ظاهر میشد ، باید با صدها نفر رو به رو میشد و سخنرانی میکرد.
با خشم زمزمه کرد:
" این Prada بود عوضی "
جیمین بلافاصله دستاشو عقب کشید و اونارو مالوند تا خون بهشون برگرده. در حالی که پیرهنش رو توی شلوارش مرتب میکرد جواب داد:
" اهمیتی نمیدم "
دنبال پلاگش گشت و اونو توی جیب کتش گذاشت. جیمین یه ذره شرم و حیا نداشت؟
" احمق کی بهت گفته که میتونی اینجوری باهام برخورد کنی؟ "
" تو هیچ شکایتی نداشتی. هر چی بهت دادم قبول کردی "
جیمین چشمی چرخوند هر چند که به جونگکوک اعتراض میکرد ولی با این حال خودشو تسلیم کرد:
" درسته .."
جیمین قفل در اتاقک رو باز کرد و به آینه های بزرگ دستشویی نزدیک شد. ظاهرش رو مرتب کرد، دستاشو تحریک کننده رو روی موهاش کشید و اون تار های دیوونه کننده اش رو صاف کرد.
" این اطراف میبینمت "
جیمین خندید و قبل اینکه در دستشویی رو باز کنه دستی تکون داد. مکث کرد، به اطراف نگاه کرد و گفت:
" اوه و.. تبریک میگم، ما رسما شرکای تجاری هستیم "
" من هنوز صاحب اون باسن لعنتیتم "
جونگکوک بهش یادآوری کرد، هر چند که دیر شده بود و اون الان توی دستشویی تنها بود..
YOU ARE READING
𝘈𝘭𝘭 𝘠𝘰𝘶𝘳 𝘎𝘭𝘰𝘳𝘺 ( ترجمه )
Fanfiction•𝘍𝘪𝘤𝘵𝘪𝘰𝘯• [ خانواده های جونگکوک و جیمین برای دهه ها رقیب هم بودن و توی یه زندگی سرشار از ثروت و موفقیت غوطه ور شدن! اون دو از بدو تولد یاد گرفتن تا چیزی غیر از نفرت و کینه نسبت بهم احساس نکنن علیرغم اینکه که میدونن باید رقیب باشن نمیتونن جلو...