Part 2

636 76 14
                                    


وقتی جونگکوک به مهمونی برگشت، جیمین رو دید که کنار یونگی قرار گرفته. اون موفق شده بود لیوان شامپاینی‌ که میخواد رو بگیره و حالا ، درخشش خاصی توی چشماش دیده میشد. احتمالا رضایت از چیزی که دنبالش بود رو نشون میداد؛ سکس با جونگکوک!
سکس همون مرزی بود که از اول باهاشون بود.
حتی زمانی که نوجوانی در حال رشد و پر از استرس توی موسسه آموزشی معتبر گیر افتاده بودن، اونها برای سکس به هم نیازمند میشدن. یه رهایی، برای گم و گور کردن نا امیدی برای زندگیشون و همدیگه.
جونگکوک از همون اول تربیت شده بود تا جیمین رو توی تمام زندگیش اذیت و تحقیر کنه.
اگه چیزی رو بصورت مکرر برای کسی تکرار کنی توی ذهنش جا میوفته؛ این افکار توی مغزش لونه میکنه و باعث میشه فرد باورش کنه. جونگکوک معتقد بود که همین اتفاق واسش افتاده. اونا با وجود سالها تجربه و زندگی هنوز جز نفرت و خشم چیزی حس نمیکنن.
سوکجین و نامجون وارد خلسه افکارش شدن و اونو بهم زدن. جین لیوان نوشیدنی به دستش داد. درحالی که از نوشیدنی خودش می‌نوشید رو به جونگکوک گفت:

" بنوش! "

اون به تازگی موهاش رو بلوند کرده و این تغییر نگران کننده ست. براش مهم نبود که چقدر با ظاهرش مطابقت داره و صاحب اونه..

" آقای جئون در شرف ایجاد سخنرانیه و ازت میخواد که یه بیانیه آماده کنی. تو اینو از قبل میدونی"

فکر به اینکه باید بین گروهی از مردم که توی سالن رقص جمع شدن و منتظرن تا باهاش صحبت کنن، سخنرانی کنه باعث شد حالش بهم بریزه. بازم نوشیدنی لازم داشت؛ پس لیوان توی دست سوکجین رو گرفت یک نفس خورد تا از بالا اومدن محتویات شکمش جلو گیری کنه.

نامجون با دستش پشت جونگکوک رو نوازش کرد:
" خوب پیش میره کوک، تو صدها بار انجامش دادی "

درست بود. اون به اندازه کافی حزب های اشرافی رو دیده بود، مثل تاجر های بی ریشه و حسود که اگه می‌دونستن جونگکوک یه پنسکشواله‌، اونو زنده توی خاک دفن میکردن. اینکه اون دوست داره مردها رو به فاک بده مخصوصا اونی که اسمش پارک جیمینه و یکی از رقیبای قدیمی و سر سختشونه.

اما امشب یکی از اون مراسمای‌ الکی نیست. امشب اونا قرارداد خودشون رو با شرکت موتور سازی Kia رسانه ای و عمومی می‌کردن. دوتا از بزرگترین شرکت های خودرو سازی، خانواده جونگکوک و خانواده پارک جیمین در حال شریک شدن هستن و قراره همکاری کنن تا با منابع هردو طرف خودرویی تولید کنن.

" اوهوم.. "
جونگکوک زیر لب گفت و سعی کرد بیخیال بمونه:
" خوب پیش میره، هر چی که باشه "

جونگکوک از دو دوستش بسیار سپاسگزار بود. پدرش سوکجین و نامجون رو برای جونگکوک استخدام کرده بود تا امور مالیش رو انجام بدن و بار اضافه رو از روی جونگکوک بردارن. اون به جونگکوک هشدار داده بود که هیچ نوع ارتباطی باهاشون برقرار نکنه چون اونا فقط برای کار اونجا بودن و بابتش پول دریافت می‌کردن.
با این حال سوکجین مثل یه برادر بزرگتر همیشه نگرانش بود. اون به سختی جونگکوک رو می‌شناخت  اما همون روز های اول وارد خونه شده بود خودشو جای فامیلشون جا زد. اون با همین رفتارای عجیبش به جونگکوک یاد داد که زندگی هرچقدم‌ پرفشار و اذیت کننده باشه، اما اونا میتونن حتی در موقعیت های غیر ممکن ازش لذت ببرن و بخندن.
بدون اون دوتا، جونگکوک درست آینه پدرش میشد‌. فاسد، مغرور ، کسی که فقط دنبال سود میگرده و جوری رفتار میکنه که انگار اون آخرین و تنها کسیه که تو این راه قدم برمیداره..
بنظر می‌رسید که جین متوجه دلهره و استرس جونگکوک شده‌. دستش رو به شونه پسر رسوند و ماساژ داد. پروژکتور روشن شد و در همین حین آقای جئون راه افتاد تا با میکروفون صحبت کنه.

𝘈𝘭𝘭 𝘠𝘰𝘶𝘳 𝘎𝘭𝘰𝘳𝘺 ( ترجمه ) Where stories live. Discover now