I killed Someone For You (Chanjin)

237 12 0
                                    


کت مشکی رنگش رو مرتب کرد. به کمک بادیگاردی که در ماشین رو براش باز کرد، کفش‌های نو و براقش رو از ماشین بیرون آورد و قدمی برداشت.

نگاهی به رستوران مجللی که اون مرد برای مهمترین قرار ملاقات بین دو کله گندهٔ مافیا رزرو کرده بود انداخت. نیشخندی روی لب‌های چان قرار گرفت. قدم‌هاش رو به آرومی، اما محکم برداشت؛ طوری که هر کسی حتی از نوع راه رفتنش می‌تونست قدرت مرد رو متوجه بشه.

بعد از وارد شدن، کتش رو به یکی از گارسون‌های شیک پوش اون‌جا داد و قدم‌هاش رو به سمت میزی که از همهٔ میزهای دور و اطرافش بزرگ‌تر بود و شیک‌تر چیده شده بود برداشت. هیچ‌کس جز مردی که چان از پشت سر می‌تونست تماشاش کنه اون‌جا نبود.

بالاخره روی صندلی روبه‌روی مرد جا گرفت و نگاهی بهش انداخت. چان می‌تونست پوزخند نفرت‌انگیزش رو روی صورتش ببینه؛ چیزی که همیشه توی چهرهٔ رقیبش وقتی به کریستوفر، رئیس مافیای بزرگ 'وُلف گنگ' زل می‌زد، مشخص بود.

"عجیبه که توی چنین جایی ملاقاتمون رو گذاشتی."

چان با تحسین سلیقهٔ مرد به زبون آورد.

"‌فقط از جاهای خلوت خوشم میاد کریستوفر."

جوابش رو شنید و همون‌طور که به مرد زل زده بود جام شرابش رو از روی سینی گارسونی که به سمتش خم شده بود برداشت. چان با بی‌حسی به رقیبش زل زده بود؛ البته تا قبل از این که نگاهش رو برداره، به گارسونی که چهرهٔ آشنایی داشت نگاه کنه و متوجه بشه که اون معشوقه‌اشه.

"کاملاً مشخصه."

تلاش کرد خودش رو خونسرد نشون بده، پس تاییدش رو با زمزمه‌ای به زبون آورد.

"تمام افراد رو برای تحویل دادن اسلحه‌هات فرستادم. می‌دونی که جون تمام تیمم رو به خاطرت به خطر انداختم. قرار نیست پاداشم رو بدی؟"

چان کمی فکر کرد. انگشتش رو دور لبهٔ جامش چرخوند و مکث طولانی‌ای کرده بود. با وجود این که مرد روبه‌روش هر لحظه منتظر جوابی ازش بود، چان فقط زمانش رو معطل می‌کرد.

دستی که روی پاش بود رو مخفیانه به پشتش هدایت کرد و ثانیه‌ای نکشید که با اسلحه‌ای مرد رو نشونه گرفت. مرد متقابلاً اسلحهٔ خودش رو به سمت چان گرفت و ملاقاتی که فقط قرار بود یک مکالمهٔ ساده باشه، حالا شبیه یک درگیری بزرگ به نظر می‌اومد.

"پاداشت همینه. فکر می‌کنی بهت اعتماد کردم و نمی‌دونم که برای چیز دیگه‌ای این ملاقات رو ترتیب دادی؟"

چان بر خلاف لحن آرومش این‌بار به محکمی فریاد زد. نمی‌تونست آروم بودنِ نگاه مرد نسبت به خودش که به طور ناگهانی نشونه‌ای گرفته رو درک کنه، تا وقتی که متوجه شد شخص دیگه‌ای روی سرش اسلحه کشید.

Stray Kids ScenariosWhere stories live. Discover now