(Hyunin) Falling Fast

222 19 27
                                    


"نترس! امتحانش کن."

دست‌هام رو می‌گیری تا جلوی افتادنم رو بگیری. من با اسکیت‌های مخصوصم روی یخ‌ها حرکت می‌کنم و احساس می‌کنم ممکنه هر لحظه با لیز خوردن روی اون‌ها احتمالاً تمام استخون‌هام رو از دست بدم.

"قراره بیفتم، چرا تلاش داری من رو بکشی؟"

با خنده می‌گم. دوست دارم امتحانش کنم؛ دوست دارم رقصیدن با تو رو امتحان کنم وقتی می‌دونم تو کسی هستی که مراقبمه. وقتی می‌دونم تو کسی هستی که قراره من رو توی آغوشش بگیره، اما هنوز نیاز دارم این رو از زبونت بشنوم.

"من دارمت، آروم برو جلو."

تو سریعاً من رو به خواسته‌ام می‌رسونی. فقط یک جملهٔ کوچیک می‌گی تا بهم اطمینان بدی مراقبمی، اما قلب بی‌جنبهٔ من با کوچیک‌ترین احساس مراقبت از طرف تو خودش رو می‌بازه.

آروم دور کمرم رو می‌گیری و اجازه می‌دی بدون این که بیفتم، پاهام رو روی یخ‌های شفاف و آینه‌ای بکشم. بدنم رو محکم گرفتی تا اتفاقی برام نیفته و این بهم دلگرمی می‌ده.

همون‌طور که حرکت می‌کنم تو رو پشت سر خودم می‌بینم. تو بر خلاف منِ دست و پا چلفتی ماهرانه پاهات رو حرکت می‌دی و این باعث می‌شه کمی بهت حسودی کنم.

"واو... این هیجان‌انگیزه."

زمان می‌گذره و من این رو با لبخند می‌گم. شاید رقصیدن هیجان‌انگیز باشه، اما انجام دادنش با تو هیجان‌انگیزترین اتفاق اون لحظه بود. احساس کردنِ نوازش انگشت‌هات پشت کمرم وقتی تلاش داشتی تا ازم مراقبت کنی، شیرین‌ترین هیجانی بود که تجربه‌اش کردم.

"و یک جورایی سخت. چه‌طوری این‌قدر راحت انجامش می‌دی؟"

کمی ادامه می‌دم و سوال بیهوده‌ای می‌پرسم. چه انتظاری دارم وقتی راجع به تو صحبت می‌کنم؟ تو بی‌نقصی و هرچیزی رو بی‌نقص انجام می‌دی. هرچند، شاید این دیدگاه من به توئه که تو رو این‌طوری در نگاهم عالی ساخته.

"کیوت."

این رو می‌گی و فشار دست‌هات دور پهلوهام رو محکم‌تر می‌کنی. اون‌قدر غرق تماشای لبخندت زمانی که به من نگاه می‌کنی، می‌شم که توجهم به مسیر جلوم رو از دست می‌دم. پاهام کنترلشون رو از دست می‌دن و ذهنم به خاطر فکر کردن به تو، تمام تمرکزی که برای حرکت کردن روی یخ لازم داشت رو رها می‌کنه. آروم لیز می‌خورم و قبل از این که بیفتم، این تویی که با یک نگاه نگران من رو با دست‌هات می‌گیری.

قبل از این که به زمین بخورم، تو من رو بالا می‌کشی. هربار که سقوط می‌کنم، تو من رو به پرواز درمیاری و هردفعه که قراره غرق شم، نجاتم می‌دی؛ این کاریه که عشقت توی تمام مدت با من کرده.

"آروم پسر شیرین، چرا این‌قدر بهش سخت می‌گیری؟"

آروم دو دستت رو پشت کمرم می‌ذاری و با زمزمه می‌گی، چون حالا بهت نزدیکم. به بهونهٔ نگه‌داشتن تعادلم من هم دو دستم رو روی شونه‌هات می‌ذارم و به بالاتر از خودم که چهره و لبخند دلنشین تو اون‌جاست، خیره می‌شم. تلاش می‌کنم لو نرم و برای همین با گله ادامه می‌دم. مثل همیشه غرق نگاه کردن به تو می‌شم و قبل از این که لو برم، برای یک ثانیه احساساتم بهت رو گوشهٔ ذهنم می‌اندازم.

Stray Kids ScenariosOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz