"اون پسره کیه که از قهرمان همیشگی برده؟"
با حرص از زیر کلاه ایمنی مشکیش، نگاه چشمهای عصبیش رو به پسری که سر تا پا مشکی پوشیده بود، داد؛ پسر قد بلندی داشت و با کت و شلوار چرم، خودش رو پوشونده بود. کلاهش رو هیچوقت در نمیآورد و با وجود اینکه از اولی که توی مسابقات شرطی بازی میکرد، قهرمان بود، هیچوقت هیچکس چهرهاش رو ندیده بود.حالا فلیکس نوزده سالهای که یک سالی میشد دیوونهٔ موتورسواری بود، تصمیم گرفته بود با کسی که تموم موتورسوارهای محلهٔ خودشون اون رو 'قهرمان' خودشون صدا میزدن، مسابقه بده و در کمال تعجب برد؛ ولی به چه قیمتی؟!
"مگه کسی هست که بلکاستار رو ببره؟"
حتی صدای زمزمهٔ بقیه که برای تحسین خودش بودن، روی مخش بود. دستش رو مشت کرد و خیره به پسر قد بلندی که به سمت ساختمون گوشهٔ زمین میرفت، نگاه کرد.
"پسر، واقعاً جربزه داشتی که با کسی مثل اون مسابقه دادی! ستارهٔ سیاه هیچوقت به کسی نمیبازه."
این رو از دوستش شنید. کلاه ایمنیش رو درآورد و نفس کلافهای کشید. موهای آبی بلندش با بارونی که نمنم شروع به باریدن کرده بود، کمی خیس شدن. شانس آورده بودن که زودتر مسابقهشون رو تموم کردن.
به سمت ساختمون که اتاقی بیشتر شبیه به یک انباری داشت، شد و همون ثانیهای که پسر ناآشنا میخواست کلاهش رو برداره، صداش زد:"هی، تو!"
با بیادبی گفت و پسر رو متوقف کرد. پسر قدبلند برگشت، از داخل کلاهش نگاهی به فرد قدکوتاهتر که موهای بلند آبیش رو بالا بسته بود و زیباتر از هر موقعی شده بود، خیره شد و فلیکس شروع به سرزنشش کرد:
"میدونی که از ترحمت متنفرم؟"با حرص گفت. دستش رو روی سینهٔ پسر که با کت چرمش پوشیده شده بود، گذاشت و ادامه داد:
"از دستی باختی تا من ببرم؟! فهمیدم که عمداً سرعتت رو کم کردی!"
اینبار با خشم بیشتری فریاد زد و یقهٔ پسر رو بین مشتش گرفت. توی چشمهاش خشم و حرص میباریدن، اما فقط باعث میشد فرد روبهروش از زیر کلاهش به عصبانیت بامزهاش نیشخند بزنه. شانس آورده بود که فلیکس چهرهاش رو نمیدید، وگرنه قطعاً قاتلش میشد.
"فکر کردی من با توانایی خودم نمیتونم ببرمت؟ ازخودراضی رومخ!"
یقهاش رو با شدت رها کرد و پسر با زور کمی به دیوار پشت سرش برخورد کرد. این حرف نزدنهاش و چهرهٔ نامشخصش از زیر کلاه، بیشتر روی اعصاب فلیکس راه میرفت. انگار داشت با یک ربات یا یک آدم الکی حرف میزد! دوست داشت کلاهش رو برداره و سرش رو به دیوار بکوبونه. از این متنفر بود که اون پسر خودشیفته فرصتِ به تنهایی درخشیدنش رو ازش گرفته بود!