( part 20) the tears

251 32 35
                                    





"جیسو"
توی تراس ایستاده و به ماهی که توی اسمون تاریک شب حسابی می‌درخشید با لبخند نگاه میکردم که با صدای کسی نگاهمو سمتش چرخوندم:امشب خیلی هات شدی.

با دیدن قیافه ی مزخرف و نیشخند کجی که روی لب داشت،شناختمش اون لی بیون چویه،اخمی کردم و گفتم:به تو چه؟

خنده ی صداداری کرد و جلوتر اومد،کنارم ایستاد و گفت:اووو هنوزم زبونت تند و تیزه حواست باشه سرتو به باد ندی.

نیشخندی زدم و گفتم:اها الان مثلا نگران سر منی؟

تکخنده ای کرد و قدمی سمتم برداشت کمی روم خم شد و دستشو سمتم چونم اورد:اره چون دختری مثل تو حیفه به خاطر زبون درازش جونشو بده.

دستشو پس زدم و بلند گفتم:هه..عوضی..هنوزم یه تیکه آشغالی...

خواستم سمت داخل بچرخم که از مچ دستم گرفت:یکم بیشتر میموندی داشت خوش میگذشت.

دستمو با شتاب از دستش کشیدم و با حرص گفتم:با من به جایی نمیرسی برو یه زیر خواب دیگه برای خودت پیدا کن.

خواستم بچرخم که دوباره دستمو گرفت:عا یاااا تو که دوست پسر نداری یه شبو با من خوش بگذرونی چی میشه مگه؟

نیشخندی زدم و جواب دادم:کی گفته من دوست پسر ندارم؟

ابرویی بالا داد:داری؟پس کجاست چرا باهاش نیومدی؟

از حرفی که زدم پشیمون شدم،حالا چه غلطی بکنم،نگاهمو داشتم می چرخوندم تا یه بهونه پیدا کنم که چشمم به چهره ی آشنایی افتاد،همون پسره که توی آمریکا بود،اون اینجا چیکار میکنه؟اههه وللش اون موقع کمکم کرد حتما اینبارم کمکم میکنه نه؟

دستمو از دستش بیرون کشیدم و سمت پسره دویدم:اوپاااا،چرا انقدر دیر اومدی منتظرت بودم.

متعجب نگاهشو بهم دوخت که خودمو توی بغلش پرت کردم،اروم لب زدم:لطفا نقش بازی کن و دوست پسرم شو.

همون موقع بیون چوی نزدیک شد و گفت:دوست پسرته؟

همونجور که محکم پسررو بغل کرده بودم سرمو سمتش چرخوندم و با لبخند گفتم:اره..گفتم که دوست پسر دارم.

بیون چوی نگاهشو به پسره دوخت:واقعا دوست پسرشی؟جناب کیم؟

پسر که فکر کنم فامیلش کیم بود نگاهش رو به من دوخت و گفت:دوست پسر هان؟

نگاهمو بهش دوختم و گفتم:اره دیگه بگو دوست پسرمی تا دست از سرم برداره بره پی کارش...

با دستم کتشو کمی کشیدم که نیشخندی زد و دستاشو متقابلا دورم حلقه کرد و روبه بیون چوی گفت:درسته...

نگاهشو به من دوخت و ادامه داد:دوست پسرشم.

لبخندی زدم و توی دلم نفس راحتی کشیدم،نگاهم رو به لی بیون چوی دوختم که شونه ای بالا انداخت:اوکی پس تنهاتون میذارم.

𝚝𝚎𝚜𝚝 𝚝𝚑𝚎 𝚙𝚊𝚜𝚝 𝚊𝚐𝚊𝚒𝚗 Where stories live. Discover now