Part 30

2.1K 290 67
                                    

.
.
.

لباسای بافت و دامن‌داری که خیلی کیوت و ناز بودن رو کنار جیهون که فقط بهش بی‌صدا نگاه می‌کرد، روی تخت می‌چید و هربار یکیشون رو برای دیدن اینکه کدومشون بهش میاد، جلوش می‌گرفت و خنده‌ای برای این کارش رو لبش می‌نشوند.

تقریبا بعد از فهمیدن پسر بودن نوزادش، پفش برای بچه داری خوابیده بود و نمی‌دونست قراره چطور با تهیونگ تو این مسئله کنار بیاد اما اون مردک مثل همیشه فقط ذوقش رو نشون داد و تصمیم بر این شد که برای دخترش که پسر شده بود، دیگه لباس دخترونه برنداره و بجای لباسای عروسکی و چین‌دار، لباسهای مناسب برای جیهون تهیه کنند.

هرچند که نباید نگاه جنسیتی به لباس داشت، بغیر از چندتاشون که جنسیت زده بودند! میشد با بقیشون کنار اومد!

_ خوب، جیهون کوچولوی من کدومشو دوست داشتی؟ هوم؟

جیهون از نظر جثه کاملا ریز و خیلی کوچک بود اما از نظر یونگی، با افزایش سنش به رشد طبیعی می‌رسه و حالا این لباسهای کیوت رنگی براش تقریبا بزرگ بودند ولی نمی‌تونست از خیرشون بگذره.

یک لباس سبز و سرهمی که دامن کوتاه و کیوتی داشت، از داخل ساک بیرون آورد و با پایین کشیدن زیپ پشت لباس، سعی کرد اون رو به پسرش بپوشونه و بعد از تلاشهایی که به کمک پسرش، خوب پیش رفت جیهون رو با خنده‌ای از رو تخت بلند کرد و بوسه‌ای به لپش زد که با چشمهای متعجب تنها بهش زل زده و نمی‌تونست بفهمه بابای خندونش از چی اینجور به تکاپو افتاده و این موقعیت سرگرم‌کننده‌ای برای جونگکوک بود.

_ خیلی خوشگل شدی جیهونا...

با علاقه و ذوق از روی تخت بلند شد و زیپ لباس پسرش رو که توش داشت غرق میشد بالا کشید و از اتاقش بیرون رفت تا به تهیونگ نشونش بده، اون مردک از صبح زود سرش تو لپ‌تاپ بود و گاهی تند تند جملاتی رو برای استاداش می‌گفت و الان که تقریبا باید تایم کلاساش تموم می‌شدن می‌خواست زودتر بهش برسه.

_ تهیونگ!

_ هوم؟

پشت میز آشپزخونه که همیشه می‌نشست نبود و صداش از جایی دورتر می‌اومد.
کمی اطرافش رو نگاه کرد که متوجه شد از دستشویی خارج میشه.

_ دخترمو ببین!

تهیونگ گیج نگاهی به شکم جونگکوک و بعد جیهون، انداخت و اخمی کرد و بعد چشمهاش گشاد شد و با عجله نزدیک شد به همسرش و با قیافه متعجب و خندونی بازوهای نرمش رو گرفت.

_ تو حامله شدی؟

جونگکوک با از بین رفتن لبخندش اخم مبهوتی برای نفهمیدن ماجرا کرد.

_چی؟ نه! معلومه نه! منظورت چیه؟

تهیونگ با افتادنش چشمش به جیهون که روی شونه‌ی همسرش لمیده بود و لباس خوشگلی هم تنش بود، لبخند بزرگی زد و اون رو با احتیاط بغلش گرفت و با دیدن کش خیلی کوچولویی که چندتا شوید رو سرش رو هم تو خودش گرفته، خنده‌ای کرد و اون نوزاد ظریف رو بوسید.

Strong Hold |Vkook|Where stories live. Discover now