part 31

2K 296 33
                                    

.
.

دوش رو روی بدن کوچولوی جیهون گرفت و تهیونگ با دیدن صورت سرخ شده پسر کوچولوش که می‌خواست گریه بکنه، کمی تکونش داد تا حواسش پرت بشه.

_ پسر کوچولوی من داره حموم می‌کنه خوشگل بشه... دستتو نگه‌دار رو پیشونیش آب داخل چشمهاش نره.

جونگکوک که می‌دونست جیهون اهل حموم کردن نیست و کارها رو با سرعت انجام می‌داد یک دستش رو سایبون کله‌ی پسرش کرد که اون نوزاد باز هم لرزید و با انفجار کیوتی شروع به گریه کرد.

_ تموم شد پسر کوچولوم.

وقتی کف‌های خوشبو و ملایم کامل از بدنش رفت، تهیونگ اون رو از آب بیرون آورد و جونگکوک با حاضر کردن حوله‌ی گرم شده، جیهون رو تو بغلش گرفت و گریه‌ی نوزادش بالاخره آروم شد و تهیونگ بوسه‌ای به لپ و چونه‌ی ریزش گذاشت.

_ احساس میکنم دارن زنگ خونمونو میزنند.

تهیونگ چند لحظه سکوت کرد و با شنیدن صدایی که تازه متوجهش شده بود، با چشمهای گرد به جونگکوک نگاه کرد و بعد از چند ثانیه نفس عمیقی گرفت و از حمام اتاقشون خارج شد.

_ بیرون از اتاق نیا با بچه، سرده هوا...

جونگکوک با چهره‌ی مغموم به سر جیهون بوسه‌ای گذاشت و با نگرانی از اوضاع بهم ریخته‌ی ساختمونشون و احساس ناامنی که تو وجودش پراکنده شده بود، فقط پشت سر تهیونگ از سرویس اتاقشون بیرون اومد و سمت تخت که لباسهای گرم برای جیهون حاضر کرده بود رفت و با تکون خوردن و دست و پا زدن اون موجود بی‌دندون لبخندی زد و گذاشتش روی سطح نرم و با حوله، خیسی بدنش رو گرفت.

_ بابایی یکم کار داشت ولی زود میاد.

انگشت اشاره‌اش رو روی چونه‌ی جیهون به نرمی زد و از کنارش بلند شد تا روغن مخصوص ماساژ نوزاد رو بیاره و کمی بدن کوچولوش رو ریلکس کنه.
دیشب حتی بچمشون هم دیرتر از حد معمول خوابش برد و مدام سکسکه می‌کرد و نمی‌دونستند چیکار کنند که بی‌قراری و ترس اون کوچولوی بی‌دفاع رو از بین ببرند.

آهی کشید و با برداشتن روغن قبل از رفتن به سمت تخت به در بسته اتاقشون نزدیک شد تا صدای همسرش رو بشنوه اما با شنیدن نق‌نق آروم جیهون پشیمون شد و به پسرش نزدیک شد.

_ ببخشید کوچولو، می‌خواستم یکم فضولی کنم.

.

وقتی تهیونگ درب خونه رو با تاخیر باز کرد با دیدن چهارتا آدم که با انتظار بهش چشم دوختن، کمی متعجب شد.

_ چیزی شده؟

از بین اونها فقط خانوم چو، مدیر ساختمون رو می‌شناخت که با لبخندی پر استرس نزدیکش شد و با دست اشاره‌ای به سه مردی که اونجا بودن کرد.

- سلام آقای کیم، لطفا ازمون دلگیر نشید که مزاحمتون شدیم... ایشون از اداره پلیس هستند و می‌خواستن چندتا سوال از شما داشته باشند.

Strong Hold |Vkook|Where stories live. Discover now