~unedited~
"نرو،ازت خواهش میکنم"
صدای دختر بیچاره میلرزید وقتی در گوش پسره طنین انداخت.اما هری برای تصمیمی که گرفته بود مصمم بود. این به نفع هردوشون بود و تنها آرزوی هری این بود که اِمی اون موقعیتو درک میکرد.
اما اِمیلی دراون لحظه فقط به یک چیز فکر میکرد:اینکه تو اون وضعیت هری کنارش باشه.
خودش هم باورش نمیشد که همچین چیزی میخواد ولی دیگه کار از کار گذشته بود و هری ناخواسته دختره رو مجذوب خودش کرده بود و الان که با گام های بلندش از دختره دور میشد تنها احساسی که داشت پشیمونی بود. هیچ وقت حتی فکرش رو هم نمیکرد بتونه دختری مثل امیلی رو مجذوب خودش کنه. هرچی باشه اون یکی از تاریکا بود. یکی از بدترینشون.
"هرکس یک قسمت تاریک داره اما بنظر من تو کاملا تاریکی"
این چیزی بود که امیلی مدت ها پیش بهش گفته بود و به عقیده هری درست ترین حرفی بود که تا اون موقع از دختره شنیده بود.
پس گام هایش را تند تر کرد و با بی رحمی تمام خاطراتی را که برای دختره درست کرده بود همانجا رها کرد........
~~~~~~~~~~~~~~~~
ســـــــــلام دوستای خوشملم! =))))))
وای نمیدونین چقدر دلم براتون تنگ شده بود و همچنین برای نوشتن تو واتپد.
خب همونطور که قول داده بودم داستان جدید نوشتم و قسمت اول رو هم فردا آپ میکنم اما چون خیلی هیجان زده بودم نتونستم تا فردا صبر کنم و براتون مقدمه داستان رو گذاشتم ^__^
امیدوارم خوشتون بیاد
داستان 2روز در هفته آپ میشه که روزا هنوز معلوم نیست و من به شخصه از د دویل بیشتر دوست دارمش
و امیدوارم این داستانم مثل د دویل حمای کنین و اگه رای های هر قسمت زیاد باشه قسمت بعدی زود تر آپ میشه. ببینم چیکار میکنین اگه رای ها زیاد نباشه ادامه رو نمیزارم -____-
داستان طبق معمول برای هریه ولی برخلاف فن فیک قبلی تو این داستان بقیه پسرا هم نقش خیلی پررنگی دارن
و...انکه من به همهنظرا جواب میدم پس نظر بزارین و هرچیزی که راجع به داستان فکر میکنین و هرپیشنهادی که برای داستان دارینو بهم بگین و منم سعی میکنم از همه نظراتتون برای نوشتم داسان استفاده کنم.
بازم میگم رای فراموش نشه و اینکه قسمت اول فردا یعنی یکشنبه.
خدافظ تا فردا =))))))))))))))))))))