chapter 15 (part 1)

176 26 8
                                    

"مبارکه"

هری گفت و با دست زد به کاپوت ماشینم. ما جلوی خونه ی خولیو جلوی ماشین من وایساده بودیم. ماشین من! وای خدا من خیلی ذوق زده ام. میخوام کل بعدازظهرو برم باهاش مادریدو بگردم. البته بعد از اینکه از خولیو اجازه گرفتم. این چندوقته خیلی بی خبر بیرون رفتم و نمیخوام اونارو نگران کنم.

"مرسی."

به هری گفتم. اون نیشخند زد. احتمالا تو دلش داره به این ماشین قدیمی میخنده و به اینکه من چقدر براش ذوق کردم. ولی با شناختی که من از هری تو این چندوقت پیدا کردم، اون یه پسر پولداره که هرجا دلش بخواد برای خودش خونه میخره و رو هر ماشینی دست بزاره براش میخرنش و اون هیچوقت خودش زحمت نکشیده. احتمالا این رفتار از خودراضیشم از همونجا اومده. ولی من این ماشینو با زحمت بدست آوردم و خودم پولشو جمع کردم و طبیعیه اگه بخوام براش ذوق کنم حتی اگه این مدل 73 (میلادی) باشه. من از همین الان یه حس عاطفی خیلی قوی ای نسبت به این ماشین پیدا کردم.

"خوب دیگه بهتره بری تو تا لوکاس نیومده و پاچه منو نگرفته."

هری خندید و من میخواستم بهش بگم راجع به لوکاس اینجوری حرف نزنه ولی نتونستم جلوی خودمو بگیرم و باهاش خندیدم.

"فعلا هری. بعدا میبینمت."

واسش دست تکون دادم و اون  رو پاشنه بوت هاش دور زد و به سمت خونه خودش حرکت کرد.

من از پشت نگاش میکردم که چطور پاهای بلندشو به جلو حرکت میداد. اون خیلی سکسیه حتی از پشت. مخصوصا امروز که به موهاش یه هد زده بود و یه پیرهن گشاد گل گلی پوشیده بود. من مطمئنم هرکس دیگه ای تو این پیرهن خیلی افتضاح میشد ولی این پیرهن تو بدن کشیده ی هری نفس آدمو بند میاورد.

اون کلیداشو به زور از جیب شلوار تنگ مشکیش درآورد و در خونه اشو باز کرد و قبل از اینکه بره تو به من نگاه کرد و بعد ناپدید شد.

بالاخره اون انرژی که تو فضا بخاطر وجود هری بوجود اومده بود رفت و من از زیر کنترلش اومدم بیرون و داخل خونه رفتم.

درو پشتم آروم بستم وقتی دیدم خولیو رو کاناپه نشسته  داره چرت میزنه. لارن هم کنارش نشسته بود و داشت با کنترل تلویزیون ور میرفت. بهش سلام کردم و سریع به طبقه ی بالا رفتم قبل از اینکه راجع به ماشین چیزی بپرسه و تظاهر کردم که دستشویی دارم.

صدای بلند آهنگ hotel California از تو اتاق لوکاس میومد. Eagles تنها وجه مشترک تو سلیقه ی من و لوکاس درباره ی آهنگن.

در اتاقمو پشتم بستم و درحالی که پیرهن سفسد و پیژامه خاکستریمو میپوشیدم با آهنگ زمزمه میکردم.

یه دفعه درباز شد و من پریدم.

"لوکاس"

با داد اینو گفتم. لوکاس سریع درو بست و از پشت در گفت: "ببخشید"

"موردی نیست. کارم تموم شده بود میتونی بیای تو."

اون با اکراه درو باز کرد و بعد با دین قیافه ی سرحال من نگرانیش از بین رفت و اومد سمتم و بغلم کرد.

"واقعا واسه ماشینت خیلی خوشحالم. تبریک میگم."

از بین موهام اینو گفت و من با بازیگوشی موهای قهوه ای-نارنجیشو بهم ریختم.  بعد محکم تر بقلش کردم.

"دلم واسه اینروزا که خوب بدیم تنگ شده بود."

اون گفت و من از حرفش تعجب کردم. مگه دیگه نیستیم؟! ولش کن.

اون تو بقلم نفس کشید و من حس کردم که منم چقدر دلم براش تنگ شده بود. این چند مدت اینقدر مشغول هری بودم که همه چیو یادم رفته بود.

"تق"

چشامو با شنیدن این صدا باز کردم و به تراس نگاه کردم. درش باز شده بود و باد به داخل میومد.

از لوکاس جدا شدم و اون برگشت تا ببینه چی شده.

"این دیگه چی بود؟"

"ن نمیدونم"

با صدای لرزون گفتم ولی من خوب میدونستم چی بود.

"بهتره من برم." اون گفت و از اتاق بیرون رفت و درو پشتش بست.

من به سمت تراس رفتم و درو بستم وپرده رو که بخاطر باد کنار رفته بود کشیدم.

روی تخت نشستم و یه آه کشیدم. دستامو رو پیشونیم گذاشتم. امروز خیلی روز پرکاری بود و من به استراحت نیاز دارم.

روی تخت دراز کشیدم و چشامو بستم. بعد چند ثانیه اونارو باز کردم و به پهلو شدم. بعد یه لحظه از ترس خشک شدم!

اوه خدای من! هری رو تراس وایساده بود و از پشت شیشه با قیافه ی عصبانیش به من زل زده بود...........



سلام =)
ببخشید اگه این قسمت کم بود. امشب دیگه در خودم نمیدیم بیشتر بنویسم الانم چشمام داره از کاسه میزنه بیرون پس هرچی عیب و ایراد دیدین به بزرگواری خودتون ببخشین ادیت میکنم بعدا. ولی رای بدیناا -___-
این پارت1 بود پارت2 این قسمتو فردا آپ میکنم. خیلی خوبه ^___^  ولی اسماته =|| مناسب بچه مچه ها نیس =|||

هرکی میخواد پارت 2 این چپتر اسمات باشه دستا بالااااااااا

رای یادتون نره. نظرم که این چپتر همه باید بدنااا اگه smut میخوان. هرکی نظر نده ایشاللا امشب چاقی بوی بیاد بقلش بخوابه -_________-

خب دیگههههه شب شیک و پرستارههه ^___^

His Dark SideWhere stories live. Discover now