سلام گاییزز
من واقعا واقعا واقعا معذرت میخوام برای این بی برنامگی ها و آپدیت ای بی نظم. این 2 هفته نت نداشتم و واقعا متونستم قسمت جدید بزارم.
قسمت قبل روهم دوست عزیزم miss_kim2000 زحمت کشید پست کرد. واقعا ممنونم کیمیا جوووونم اگه نبودی نمیدونستم چیکار کنم ♥♥♥
و اینکه قول میدم دیگه اینطوری نشه (اگه دوباره نت تموم نشه)
و اینکه یه خبر خوب هم دارم =) این دوهفته چون بیکار بودم کلی وقت داشتم که بنویسم و 3 تا چپتر نوشتم واسه همین قول میدم برای جبران این 2هفته زودتر آپ کنم قسمت بعدو.
مرسی واسه 2k عاشق تک تکتوووونمممممم دلم میخواد همتونو بقل کنممممم ♥♥♥♥
رای و نظر فراموش نشـــــه
پ ن. راستی نظرتون راجع به کاور جدید چیه ؟ :)))))))))"بنظرم دیگه کافیه. چرا یکم استراحت نمیکنی؟ بزار به جیمی بگم بیاد کمکت"
نورا از پشت پیشخوان آشپزخونه داد زد و اینو گفت. سروصدا خیلی زیاد بود و همه داشتن می دویدن. پشت دستمو رو پیشونیم کشیدم. امروز یکی از شلوغ ترین روزاییه که من اینجا دیدم و هردقیقه یه مشتری میاد ویکی میره و من هم کسی ام که باید سفارشاشونو بگیرم. پس منطقیه اگه یه سردرد وحشتناک سراغم بیاد و از فرط خستگی همه جام درد بکنه.
"نه، خودم میتونم انجامش بدم. نیازی به جیمی نیست."
"باشه"
نورا شونه هاشو بالا انداخت و مشغول خورد کردن کاهوها شد. روی پیشخوان نشستم و دستمو دراز کردم و یه دونه کاهو از تو ظرف برداشتم و گذاشتم دهنم.
صدای خرچ خرچ کاهو ها زیر دندونم اشتهامو باز کرد و وقتی نورا یه ورقه خیار رو تو ظرف سالاد انداخت بلافاصله قاپیدمش و گذاشتم دهنم.
"هـــــــــی این ماله مشتریه!"
نورا اعتراض کرد و برای سومین بارکه دستمو بطرف ظرف سالاد دراز کردم اون زد تو دستم.
هردو زدیم زیر خنده و اینقدر بلند خندیدیم که همه نگاهمون کردن.
در رستوران باز شد و یه زن لاغر مسن با موهای خاکستری به همراه سگش وارد رستوران شدن.
"فکر کنم باید برم."
گفتم و به طرف در آشپزخونه دویدم.
خودکار و دفترچه مو از پشت جیب یونیفرمم درآوردم و اون زن بالاخره بعد کلی فکر کردن فهمید چی میخواد.
پیش نورا برگشتم که الان داشت توی ماهیتابه روغن میریخت.
"اومدی؟؟"
"اوهوم."
اون لوکاسو صدا زد و ماهیتابه رو بهش داد تا خودش بیاد پیش من.
"خب. امروز ماشینتو میگیری، نه؟"
هردوتامون رو صندلی های تاشوی آشپزخونه نشستیم.