با شیطنت لب هاشو بالا می داد و سعی می کرد خودکار رو روی لبش نگه داره ولی اون دوهیون عوضی با یک انگشت زد زیر خودکار و خودکار روی زمین غلتید. عصبی از جاش بلند شد و با فریاد شروع کرد به دری وری گفتن و فحاشی.
جان پشت سیستم درحال بررسی شاخص های صعودی و نزولی سهام لابریتوری بود اما این مانعی نمی شد که از گوشه چشمش حواسش به ییبو و دوهیون نباشه. گاهی واقعا درمانده می شد که این همه کل کل ییبو و دوهیون واسه زندگی پسر خوبه یا بده؟ هر گونه استرسی برای بدنش سم خالص محسوب می شد اما جان که نمی تونست کل زندگی پسر رو محدود کنه نه؟" ییبو بشین سر جات" اینو گفت و همزمان دستش روی موس حرکت می کرد.
با همین یک جمله توجه ییبو به حرکات دست روی موس جلب شد و بی توجه یکی محکم به تخت سینهی دوهیون زد و پرتش کرد اون طرف. با دو تا قدم بلند خودشو به پشت جان رسوند" چقدر سکسی شدی"
جان با شنیدن این تعریف احساس کرد الان دقیقا بالای یک قلهی بلند ایستاده.
پسرک خم شد و لاله گوش مرد رو به دندون کشید" خیلی نرمه" همه این اتفاقات یعنی از زمانی که ییبو به تخت سینهی دوهیون زد و تا زمانی که گفت خیلی نرمه حدود سی ثانیه هم طول نکشیده بود که یک دفعه تقه ای به در اتاق جان خورد. جان که از اول مشغول ییبو و لوس بازی هاش بود و بی توجه محیط اطرافش به اون کوچولو توجه می کرد فقط بر طبق عادت گفت" بیا تو"
لیس پاپی واری به نرمه و پشت گوش جان زد" خیلی دوست دارم بجومش" و بوسیدش...بخار دهان ییبو روی پوست جان می نشست و مرد احساس می کرد همه ی وجودش در هم می پیچه." بکنمش بدم بهت؟"
سبک در گلو خندید " نه رو سر تو دوستش دارم"
جان همین که خواست جوابش رو بده صدای فرد دیگری بلند شد" پروفسور؟"
ییبو با اخم های تو هم از جان فاصله گرفت و صاف ایستاد. این صدا رو تا حالا نشنیده بود. چه کسی بود که به تازگی استخدام شده بود و ییبو نمی دونست؟ مگر نمی دونست ییبو مالک همهی این شرکت و صد البته پروفسور هست؟دست به سینه با اخم پرسید" تو کی هستی؟"
جان می دونست ییبو این جور مواقع مثل یک یوزپلنگ قلمروش رو با غرش و صورت درهمش نشانه گذاری می کنه پس بهتر دید چیزی نگه و پسرک رو به حال خودش رها کنه.
" نگفتی"
دختر که اتفاقا می شد فهمید خیلی هم چهره تو دل برو و دوست داشتنی داره با لبخندی درخشان و مهربون دستش رو برای پسرک عصبانی و حق به جانب جلو آورد " من رزا هستم، وکیل جدید شرکت"
ییبو با چهره ای متعجب به دوهیون که به طور عجیبی آروم شده بود و داشت با ریشه های نداشته کت خاکستریش بازی می کرد انداخت" دوهیون این چی می گه؟ تو جدیدا وکیل استخدام کردی؟"
وظیفه استخدام وکیل و کارای حقوقی کاملا در دست دوهیون بود و جان اصلا خبری نداشت.
ESTÁS LEYENDO
professor (پروفسور)
Fanficتایپ :جان تاپ تفاوت سنی : ۱۶ سال ژانر : فرا طبيعی، اسمات، انگست توضیح داستان: پروفسور شیائو سال ها در غم از دست دادن تنها دخترش زندگی می کنه با این همه تنهایی و مشکلاتش اون تحمل یه موجود عجيب و خلقه رو نداره