part 10

221 64 45
                                    


جین مثل همیشه روی مبل نشست و مشغول تماشای تلوزیون شد، اما پسرک با کنجکاوی به پیانویی که با پارچه‌ای سفید، پوشیده شده بود نگاه میکرد.
با تردید به سمت پیانو‌ که در گوشه‌ی سالن پذیرایی قرار داشت، قدم برداشت.

با یه حرکت پارچه‌ی سفید رو از روی پیانو برداشت و دستی بر روی آن کشید.
معلوم بود مدت زیادیه که کسی ازش استفاده نکرده، چراکه کلی گرد‌وخاک بر رویش نشسته بود.

انگشتان کشیده‌اشو روی کلاویه ها کشید که صداهای ناهنجاری بلند شد.
به آرامی با لحنی مشتاق پرسید:

- بلدی پیانو بزنی؟!

بدون اینکه نگاهی به پسرک بندازه با بی‌تفاوتی سری تکون داد.

- آره، قبلا میزدم

- میتونی برام بزنی؟

در پایان حرفش مشتاقانه به جین خیره شد.
نگاه کوتاهی به پسرک و بعد به پیانو انداخت، با مکث کوتاهی گفت:

- نمی تونم

- لطفا!
خیلی دوست دارم ببینم وقتی که داری پیانو میزنی چه شکلی میشی

- مثلا قراره چه شکلی باشم اخه...

با بَدخُلقی زمزمه کرد و از روی مبل بلند شد.
با قدم های آرومی به سمت پسرک رفت و روی صندلی مقابل پیانو نشست.
انگشت دستانش رو با ظرافت بر روی کلاویه ها کشید و شروع به نواختن نوت های زیبایی کرد.

درحالی که از لذت چشمانش رو بسته بود با ریتم پیانو خودش رو تکون میداد...
از تصوراتش هم بهتر بود!
او واقعا یک هنرمند بود.

لحظه‌ای بعد کنار جین روی صندلی نشست و به انگشتان او که به زیبایی روی کلاویه ها میرقصیدند خیره شد!

لبخندی زد و زیر لب همراه با نواختن جین شروع به خوندن کرد:

- تو پارکی پر از گرد و غبار
یه پرنده‌ی بی نام و نشون میخونه
کجایی

شوکه از صدای زیبای وی، از گوشه چشم بهش خیره شد....

- اوه...تو
چرا داری گریه میکنی
فقط من و تو اینجاییم
من و تو!

با سکوت پسرک، ناگهان درد شدیدی در سرش پیچید که از درد خم شد و ناله‌ای سر داد.
نگران دستشو بر روی شونه‌ی جین قرار داد و گفت:

- خوبی سوکجینا؟؟؟

با درد چشمانشو بست و دستشو بر روی کلاویه ها کشید، که صدای ناهنجاری بلند شد.

سنگینی عجیبی رو در سرش حس میکرد، تصاویر نامفهومی از ذهنش میگذشت و صدای آشنایی در سرش حرف های پسرک رو تکرار میکرد...
" فقط من و تو اینجاییم "

با احساس بدی که پیدا کرده بود چشمانش رو باز کرد و از جایش بلند شد، به دنبال قرص هایش به اتاق خواب رفت.
بدون اینکه بخواد آبی بخوره، چند قرص آرام‌بخش که در کشوی میزش بود رو برداشت و خورد.

𝐦𝐲 𝐛𝐥𝐮𝐞 | 𝐭𝐚𝐞𝐣𝐢𝐧Where stories live. Discover now