گل خاکستری قلبم ، به اندازه ی تمام ناپاکی های دنیا دوستت دارم .
به اندازه ی تمام دوری ها و جدایی هایی که در گنجینه ی قلبم نگهداری شده اند و به اندازه ی تمام ناتمام های دنیا و این ، همان بی انتها بودن عشق من است !
گل خاکستری قلبم ، گلبرگ هایت را میبوسم تا شاید کمی از رنگ پریدگی های لبانم ، با تیرگیشان جبران شود .
شاید هم میخواهم سیاهی گناهانم را با پاکی تیرگی های قلب تپنده ی خاکستری رنگت ، پاک کنم .
گل خاکستری قلبم ، از کنارت میگذرم تا شاید ، به ازای جا انداختن ضربان قلبم ، سایه هایمان همدیگر را در آغوش بکشند .
هم آغوشی سایه هایمان ، پاکی عشق وجودم را نمایان میکند و من ، دل خوش میکنم به همین آغوش دور از گناه !
گل خاکستری قلبم ، از اینکه دائم تو را گل خاکستری قلبم خطاب کنم ، خسته شده ام و این خستگی ، روحم را اسیر کرده و رهایش نمیکند .
تو سایه ی من بر دیوار های خیابان های شهر را بغل گرفتی و من ، از همان ابتدا در وصف تو ناتوان شدم .
در وصف زیبایی سایه ات ناتوان شدم و حال ، در به در به دنبال همان سایه که از آن تو بود ، میگردم .
سایه ی عزیزم ، ای گل خاکستری قلبم ، بارها صدایت زده ام ، اما دستم به دستت نمیرسد و نگاهم ، چشمانت را ملاقات نمیکند .
خودت را از منی که زندگیم را به پای پیدا شدنت میگذرانم پنهان میکنی ؟
خودت را پنهان میکنی و من ، باز هم نمیتوانم تو را ظالم صدا بزنم .
میدانی که اگر بخواهم میتوانم باز هم به دنبالت تمام خیابان های شهر را زیر و رو کنم ، تک به تک سنگ فرش ها را .
اما به حدی آلوده ی گناه شده ام که حین داشتن آرزوی پیدا کردنت ، خلافش را هم آرزو میکنم .
اگر هم بپرسی چرا ، تنها میتوانم بگویم من تمام سایه های شهر را به آغوش کشیده ام تا تو را پیدا کنم .
اما تو ، به غیر از من ، هیچ گاه این کار را نکرده ای و من ، از تو شرمسارم .
میگویم این کار را نکرده ای چون اگر تو هم مانند من بودی ، همان زمان و در همان دقایقی که قصد پیدا کردنت را داشتم ، پیدایت کرده بودم .
اما نشد !
پیدا نشدنت ، مرا خوشحال میکند ، اما قلبم را چنان میفشارد که گویی در بند زنجیر های شیشه ای گرفتار شده و هر ثانیه ، فوران خون از زخم هایش را احساس میکنم .
فوران خون از زخم های قلبم را .
از تو ممنونم که خیالت را به من هدیه دادی تا حداقل ، همان را از تو به یادگار داشته باشم .
دوستت دارم گل خاکستری قلبم . بیشتر از تمام ناتمام های دنیا !
________________________________
سلااام . بعد تقریبا چند روز یه قسمت جدید اضافه کردم . 🌱✨
راستش امروز امتحان داشتم و این ، همون متنی بود که برای امتحانم نوشتم . 🌱✨
چطور شده ؟ 🌱✨
BẠN ĐANG ĐỌC
دست نوشته های باران خورده [𝐑𝐚𝐢𝐧𝐲 𝐌𝐚𝐧𝐮𝐬𝐜𝐫𝐢𝐩𝐭𝐬]
Phi Hư Cấuوضعیت : در حال آپ .🤎✨ روز آپ : نامشخص .🤎✨ یه سری از نوشته هام ، کوتاه یا بلند ، توی پارت های مختلف آپ کردم .🤎✨ البته نوشته ها به هم ربطی ندارن .🤎✨ موضوعشون رو هم مشخص کردم . 🤎✨ هر چند وقت یه بار ، پارت جدید بهشون اضافه میکنم .🤎✨ کامنتا و ووت ه...