سکوت کرده ام ولی اگر میتوانستی ذهنم را بخوانی بر پهنای صورت اشک میریختی . زیرا سکوت من ، شنونده میخواهد . من با دهانی بسته و چشمانی اندوهگین حرف میزنم . چشمانی که سعی در باز ماندن و تر نشدن دارند .
سکوت کرده ام و فکر میکنند از سر دلتنگیست ، نمیدانند آن که دلتنگش شده ام خود سر خورده ام است .
سکوت کرده ام ، میدانم کلمات هم احساس دارند ، شاید هم سلاحی برای مقابله با ارتش حراف ها ، ولی گاه ، تنها چیزی که نیاز است ، سکوت است . سکوتی به بلندای آسمان حسرت هایمان و به عمق چاله های پر شده از آرزوهایی که از آنها گذشتیم .
نمیدانم مشکل بشر با سکوت چیست ولی شاید ، دلیلی برای به رخ کشیدن ماهیچه ی داخل دهانشان باشد . برای همین است که هیچ یک خفه نمیشوند .
سکوت شب ، از هر سکوتی زیبا تر است . شاید بشر حسادت کرده . شاید سکوتش ( سکوت شب ) آنقدر درد داشته که کور شده اند . کر شده اند در مقابل صدای زیبایش و پولک های براق آسمانش . ولی باز هم میخواهند آن را با حرف های مبهم و بی سر و تهشان نابود کنند .
پناهی میگوید : تو سکوت میکنی و فریاد زمانم را نمیشنوی . یک روز من سکوت خواهم کرد و تو آن روز برای اولین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید .انسان اینچنین است . وقتی که کار از کار گذشته دهانش را باز یا بسته میکند . دقیقا در زمانی که باید خلاف آن را انجام دهد و این ، درک نشدن ها ، فراغ ها ، جدایی ها و هجرت ها را مهمان خانه هایشان میکند .
سکوت را مبنای رضایت میگیرد ولی نمیداند گاه سکوت ، بیشتر از هر فریادی ، نارضایتی را به رخ میکشد . بیشتر از تمام گریه های خانواده ها برای مرگ عزیزانشان ، مرگی که نمیخواهند آن را بپذیرند . آنها هم نارضیتیشان را اعلام میکنند . ولی به شکلی متفاوت .
فکر میکنند ، اگر سکوت کرده ایم بیماریم . ولی همان افراد ساکت هم ، با هزاران هزار خیال خوش ، حرف میزنند .
حتی بیشتر از آدمها . بیشتر از سنگدلان خاکی که به جای خون ، در رگ هایشان ، نفرت پراکنده است .بیشتر از انسانهایی که درک نمیکنند خستگیشان را ، با ساخته های ذهنشان حرف میزنند .
نمیدانند سکوت نیاز است و اگر طولانی شود ، دیگر نیاز به بر هم زدن آن آرامش نیست . آنها به آسایش رسیده اند . خلوتشان را به هم نزنید .
👀✨
نظرتون ؟
سکوت ، سکوت هم شنونده میخواد . یکی که کنارت باشه ، وقتی حالت بده بدونه که چرا و هی ازت نپرسه چرا حالت بده ، چرا خوب نمیشی ، چرا گوشه گیر شدی ، چرا با هیچ کی حرف نمیزنی . همه ی ما توی زندگیمون به یه سری افراد که بفهمن حالمونو ، نیاز داریم . ولی خب ، اینجور آدما کم پیدا میشن . اگه اینجور کسی رو دارین ، قدرش رو بدونین . مطمین باشین تا یکی دیگه رو مثلش پیدا کنین پیر شدین .
![](https://img.wattpad.com/cover/358988318-288-k19786.jpg)
ВЫ ЧИТАЕТЕ
دست نوشته های باران خورده [𝐑𝐚𝐢𝐧𝐲 𝐌𝐚𝐧𝐮𝐬𝐜𝐫𝐢𝐩𝐭𝐬]
Документальная прозаوضعیت : در حال آپ .🤎✨ روز آپ : نامشخص .🤎✨ یه سری از نوشته هام ، کوتاه یا بلند ، توی پارت های مختلف آپ کردم .🤎✨ البته نوشته ها به هم ربطی ندارن .🤎✨ موضوعشون رو هم مشخص کردم . 🤎✨ هر چند وقت یه بار ، پارت جدید بهشون اضافه میکنم .🤎✨ کامنتا و ووت ه...