امیدم ، سالهاست که به انتظارت نشسته ام ؛ چشم انتظار بودن ، مرا خسته نکرده . چه بسا عاشق تر هم شده ام . عاشق بودن برایم سخت است و چشم انتظاری سخت تر . ذخیره کردن ان همه عشق ، از توان قلبم خارج است .
عزیزترینم ، آرزویم بی ترس نگاه کردن به چشمانت است اما تاب نگاه کردن و عاشق تر شدن را ندارم . من از این عشق میترسم اما دست کشیدن از آن ، ترسناک تر است . نمیتوانم به ترک خیال تو فکر کنم .
شیرینکم ، خبری دارم که اگر آن را بخوانی ، شاید ، تو هم مانند من عاشق صاحب خبر شوی . مانند من ، عاشق منی شوی که عاشقت شده است .
مهربانترینم ، رنگ لبخند هایت هنوز هم قلب شکسته ام را گرم میکند . یک گرمای لذت بخش و نافذ .
و اما اینبار ، ای دلیل زندگی ام ، دیگر چه بگویم ؟ تو بگو . هر آنچه را که میخواهی بگو تا زبان و قلب عاشقم ، آن ترکیب شیرین را برایت سرو کنند .
دوستت دارم کوچکترین معشوق و بزرگترین آرزوی من !.................
YOU ARE READING
دست نوشته های باران خورده [𝐑𝐚𝐢𝐧𝐲 𝐌𝐚𝐧𝐮𝐬𝐜𝐫𝐢𝐩𝐭𝐬]
Non-Fictionوضعیت : در حال آپ .🤎✨ روز آپ : نامشخص .🤎✨ یه سری از نوشته هام ، کوتاه یا بلند ، توی پارت های مختلف آپ کردم .🤎✨ البته نوشته ها به هم ربطی ندارن .🤎✨ موضوعشون رو هم مشخص کردم . 🤎✨ هر چند وقت یه بار ، پارت جدید بهشون اضافه میکنم .🤎✨ کامنتا و ووت ه...