نمیتوانم توصیفی برازنده پیدا کنم . زیرا جملات ، قادر به وصف تو نیستند .نمیدانم ، شاید کلمات هم احساس دارند و من ، بتوانم با همین احساسات ، تو را توصیف کنم .
واقعی ترین عشق دنیا ، قلم را روی کاغذ به حرکت در می آورم و نامت را مینویسم .
مدتی ها پیش ، در خواب حس کردم در کوچه ای از بهشتم . وقتی بیدار شدم دیدم در آغوش تو به سر می برم .
گویی قلبت از جنس ابریشم و یاقوت است ، قلبی که لطیف و شکننده است و باید خیلی مراقبش باشیم تا به آن آسیبی نرسد .
ساحل برای صدف هایش بسیار مهربان است ، مانند تو !
اشکهایت همانند مرواریدیست که از دریای بیکران چشمانت فرو میریزد و من با لبخندم ، صدفی میشوم تا مروارید هایت درونش جای گیرند .
تا بخندی که خنده ات ، خوشبختی جهانم است .
کنارت میخندم . کنارت اشک میریزم . کنارت رویا پردازی میکنم . چرا که تو بهترینی همراه من هستی . تو زیبا ترین فرشته ی جهان منی .
بال هایت را پناهگاه من کردی ، بدون ذره ای تردید از آسیب آن بال ها با سنگ های که به سوی من پرتاب می شدند .
سنگ هایی از جنس خشم ، نفرت ، دشمنی و به اندازه ی پستی بلندی های زندگی ام .
اگر فرشته ها نباشند ، دیوار های سیاه شهر ، روح ما را میبلعند .
برایم لالایی بخوان زیرا ، لالایی های تو اولین موسیقی زندگی من بود و آوای صدایت هنوز ، در ذهنم تکرار میشود .
آرزویم این است که مرا در نت به نت صدای خنده هایت خاک کنند .
مداد های رنگی رفتار نقاشی ام را رنگ بخشیدند و آرامش نگاه تو ، زندگی ام را .
پس همانند یک کودک پنج ساله دوستت دارم و این دوست داشتن ، حقیقی ست .
زیرا مرا به زندگی ای خالی از احساسات دل بسته میکند و تمام زیبایی های دنیا خلاصه میشود به چشم ها و خنده هایت .
دلم میخواهد عطرت را به خاطر بسپارم تا حتی اگر فرسنگ ها از تو دور باشم ، در خاطرم بمانی .
گویا تو ابری در آغوش ماه هستی و میباری و آن لحظه ، فقط میتوان زیبایی خنده ی شبنم را لمس کرد .
خاطره ها در نگاهت لبخند میزنند و چشمانت ، آسمان کوچک من این .
آسمانی عاری از هر گونه تنفر و سیاهی .
به راستی ، تو قهرمان زندگی منی .
تعریف من از قهرمان ، آنچه تو به آن فکر میکنی نیست .
وقتی به دنیا آمدم ، با قلب سفید و بی رنگم وارد دنیای این قهرمان با قلبی رنگارنگ شدم .
قهرمانی که وقتی وارد زندگی اش شدم ، پالت قلبش را برداشت و با قلم مویی به نرمی موهایش ، قلب بی رنگ را رنگ زد .
کمی با محبت و کمی هم گرما .
کمی صمیمیت و کمی از آغوش های گرمی که میتوان به دیگران هدیه داد و ... قطعا ، دنیایی از عشق .
نام این قهرمان مادر است .
مادرم ، از تو ممنونم بابت تمام لحظاتی که مرا در آغوش کشید و صدای ضربان قلبت ، آرامش روح من شد .
دوستت دارم ...
و روزت ، مبارک .
____________
👀✨
نظرتون ؟
خب ... میدونم که فرداست ، ولی من یکم زودتر نوشتمش .
و خب ، چند تا از قسمتاش رو تو کانالای مختلف دیده بودم . به نظرم قشنگ اومدن . هم اینکه خودم ایده نداشتم برای اون قسمتا . فقط تغییرشون دادم یکم .
مثل اون بخش مدادای رنگی . ننوشته بود از کجا گذاشته ولی خب ، گفتم بگم بهتره . ( البته به کمک یکی از دوستام نوشتم و خب ، باید بگم اونم عادت داره جملات قشنگ رو تو ی دفتر کوچیک نگه داره ؟ )
____________
![](https://img.wattpad.com/cover/358988318-288-k19786.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
دست نوشته های باران خورده [𝐑𝐚𝐢𝐧𝐲 𝐌𝐚𝐧𝐮𝐬𝐜𝐫𝐢𝐩𝐭𝐬]
Não Ficçãoوضعیت : در حال آپ .🤎✨ روز آپ : نامشخص .🤎✨ یه سری از نوشته هام ، کوتاه یا بلند ، توی پارت های مختلف آپ کردم .🤎✨ البته نوشته ها به هم ربطی ندارن .🤎✨ موضوعشون رو هم مشخص کردم . 🤎✨ هر چند وقت یه بار ، پارت جدید بهشون اضافه میکنم .🤎✨ کامنتا و ووت ه...