part 14

149 50 16
                                    


با چند قدم فاصله از میز ایستاده بود و با کنجکاوی و کمی نگرانی به دست های زیبای بال سیاه زل زده بود که چند دقیقه ای میشد نامه رو بدست گرفته بود و سکوت کرده بود. متن نامه رو ندیده بود اما با توجه به سایز کوچک کاغذ حدس میزد که نباید محتوای زیادی درونش داشته باشه و بال سفید نگران از طولانی شدن خوندن نامه با نگرانی به دست های بال سیاه زل زده بود و منتظر قدرتی بود تا بتونه از پشت نامه که چیزی معلوم نبود کلمات رو بخونه.

وقتی دست بال سیاه از پایین نامه بالا اومد و با انگشت های ظریفش چند بار کنار نامه رو لمس کرد، نگاه نگرانش رو به صورت بال سیاه داد و دو دل زمزمه کرد:

-سرورم...

بال سیاه نفس عمیقی کشید و بالاخره نگاهی که در همین لحظه برای بال سفید ترسناک بود رو بالا آورد و به معاونش داد. کمی بهش نگاه کرد و با جمع کردن حواسش با صدای پایینی پرسید:

+این نامه رو از کجا آوردی؟

بال سفید که حس میکرد تمام مشکلات دنیا در این لحظه تقصیر خودش هست اون هم به این دلیل که نامه مرموز رو خودش به دست های فرمانرواش داده بود، بجای اینکه بذاره این نامه هم مثل بقیه نامه ها به دست بال سیاه برسه، آب دهانش رو قورت داد و دو دل زمزمه کرد:

-همونجایی که همه نامه ها هستند، چون پاکت نامه مثل نامه قبلی بود و با بقیه نامه ها فرق میکرد، ترجیح دادم جدا بهتون بدم.

بال سیاه سرش رو چند بار بالا و پایین کرد و همزمان با تا کردن نامه و برگردوندش داخل پاکت با لحن مشکوکی پرسید:

+بازش کردی؟

بال سفید چند بار سرش رو به چپ و راست تکون داد و ترسیده در حالیکه دو دستش رو بهم می فشرد، به سرعت انکار کرد:

-نه سرورم، بازش نکردم، فقط چون ظاهرش شبیه به نامه قبلی بود مشکوک شدم و جداش کردم.

بال سیاه سری به نشونه فهمیدن تکون داد و نامه مشکوک توی دست هاش به دود سیاهی تبدیل شد و بعد کمی عقب کشید. به صندلی بزرگ و سیاه رنگش تکیه داد و بدون تغییر دادن جهت و حتی حالت بی حس نگاهش از معاونش که مطمئن بود راستش رو میگه، دستش رو روی دسته صندلی گذاشت و چونه اش رو بهش تکیه داد. این نامه دقیقا قصد داشت چی رو بهش بگه؟ متن نامه واضح بود، هر دو بار سعی داشت یک چیز رو به بال سیاه بفهمونه و مخاطب نامه هم خودش بود.

از چیزهای غیرممکنی حرف میزد که بال سیاه سال ها بود بهش فکر نمیکرد و حالا این دو نامه معلوم نبود با چه قصدی فرستاده میشن. بهتر بود قبل از بروز مشکلی با بی بال در میون بگذاره و ببینه این نامه میتونه ربطی بهش داشته باشه یا نه. امیدوار بود کای بتونه یک چراغی توی تاریکی ذهنش روشن کنه.

The Last Red WingWhere stories live. Discover now