part 26

8.5K 1K 118
                                    

جلوی تختمون پایین گذاشتم و توی حموم ناپدید شد تا با یه حوله برگرده. کمکم کرد شورت پارم رو دربیارم. حوله رو دورم پیچید و به آرومی و ماساژطور شروع به خشک کردن بدنم کرد. چشمهامو بستم و از حسش لذت بردم. نمی تونستم باور کنم به تهیونگ اجازه داده
بودم کارهای رو که باهام کرده بود انجام بده.

نمی تونستم باور کنم ازش خواستم دوباره انجامشون بده. همه چیز خیلی گیج کننده شده بود. می دونستم خیلی سریع داره پیش می ره اما تهیونگ پرسیده بود. من منتظر چی ام؟ اون شوهرم بود. الفام بود . جفتم بود .

" سردته؟"

چشم هام باز شدند. حوله رو انداخت و برهنه رهام کرد. دستشو روی بازوم بالا و پایین کشید. همه‌ی بدنم مور مور شده بود. یکم. روی تخت درازم کرد، بعد خودش بلند شد و شورتشو پایین کشید. آلت شقشده اش با لرزش خفیف آزاد شد. اون انگشتشو درونم فرو برده بود، شـاید الان هم می خواست مرحله بعدی رو انجام بده.

شاید توی اون لحظه، راجب به یه سری مسائل گیج بودم اما یه چیزی رو خوب می دونستم: هنوز برای این آماده نبودم. هنوز مردی رو که مقابلم بود خیلی کم می شناختم. خوابیدن باهاش و اینکه بذارم اینطوری داخلم بشه، برام زیادی بود، خیلی صـمیمانه بود. شاید برنامه‌ی امروز یه راه برای فریب دادنم بوده.

هیچ کس بدون اینکه سلطان فریبکاری باشه، توی مافیا انقدر پیشرفت نمی کرد. پاهامو بهم فشردم و به عقب خزیدم. تهیونگ در حالی که یه زانوشو روی تخت گذاشته بود، مکث کرد.

" جونگ‌کوک! ؟ "

انگشت هاش دور ساق پام حلقه شد و من به سرعت عقب کشیدم و پاهامو مقابل سینه ام جمع کردم.  آه کشید.

" حالا دیگه چی شده؟"

کنارم نشست. آلتش تقریبا داشت روی پام کشید می شد.

" یه چیزی بگو."

به آرومی گفتم:

" واسه این خیلی زوده."

" چون لخت شدم؟ تو قبلا آلت منو دیدی. حتی با دست هات ارضام کردی. "

صورتم از حرارت سوخت.

" فکر کنم داری تلاش میکنی فریبم بدی. اگه فرصتشو بهت بدم، همین امروز تا تهش پیش می ری. "

با کمی خشم توی صداش گفت:

" مطمئن باش که می رم. ولی نمی تونم بفهمم این چه ربطی به فریب دادن داره. من تو رو میخوام. از این بابت هیچوقت بهت دروغ نگفتم. من هر چیزی رو که مشتاق دادنش بهم باشی با کمال میل تصاحب
می کنم، و تو توی جکوزی مشتاق بودی. "

یه دفعه منم عصبی شدم و توپیدم:

" نه درمورد انگشت. شاید همین کار رو واسه سکسم امتحان کنی ."

می دونستم مضحک به نظر میاد. تهیونگ خندید و با فاصله‌ی خیلی کم روم خم شد.

" واسه سکس جواب نمی ده. آلتم به این آسونی ها داخل نمی ره، باور کن. خیلی بیشتر درد می گیره. "

𝐛𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐛𝐲 𝐇𝐎𝐍𝐎𝐑 {𝐯𝐤}Where stories live. Discover now