ραят 18 💧💙🐚

127 33 26
                                    

از دید تهیونگ

دست جیمین گرفتم وارد مرکز آموزشی شدیم

جیمین: اینجا کجاست!؟

کنجکاو اطراف نگاه میکرد رو به روش ایستادم

تهیونگ: جایی که در نبود من میتونی خودت سرگرم

نگران کتم چنگ زد

جیمین: تو م.میخوای جایی بری!؟

دستاش از کتم جدا کردم لبخند زدم

تهیونگ: نه عزیزم منظورم زمان‌هایی که من شرکتم تو میای اینجا و بعد خودم میام دنبالت

ترسیده به افرادی که تو راهرو آموزشگاه قدم میزدن خیره بود دستش فشوردم نگام کرد

تهیونگ: نترس بیب ، چند روز بیا اگه راحت نبودی بهم بگو کلاسات داخل خونه برگذار میکنیم اوکی؟

سرش تکون داد لبخند زدم دستم دور شونه هاش حلقه کردم سمت مدیریت حرکت کردیم ، در زدم وارد اتاق شدیم

هانگ: خوش اومدین اقای کیم

تهیونگ: ممنونم

با اقای هانگ دست دادم روی مبل نشستیم

هانگ: چی میل دارین؟

تهیونگ: نیازی نیست

متعجب تلفنش روی میز گذاشت به جیمین نگاهی انداخت لبخند زد

هانگ: همسرتون هستن!؟

تهیونگ: بله ، میخواستم همسرم اینجا ثبت نام کنم اما اول میخوام با وسایل ها آشنا بشه تا علاقه‌اش کشف کنه

هانگ: حتما ، باعث افتخاره همراهم بیاین

اقای هانگ بلند شدن پشت سرش حرکت کردیم ، در یک اتاق باز کرد رفت عقب

هانگ: بفرمایید

دستم پشت کمر جیمین گذاشتم به جلو هدایتش کردم ، اطرافمون انواع وسایل نقاشی ، مجسمه سازی ، موسیقی و... بود

هانگ: تنهاتون میذارم تا همسرتون انتخاب کنن بعد درباره کلاس‌ها صحبت میکنیم

سرم تکون دادم از اتاق خارج شد و در بست ، برگشتم سمت جیمین سمت وسایل ها هدایتش کردم

تهیونگ: هر کدوم جذبت کرد بگو

جیمین: اینا چین!؟

تهیونگ: انتخاب کن بعدا میگم

اروم سمت وسایل رفت نگاهی بهشون انداخت روی صندلی گوشه اتاق نشستم به حرکاتش خیره شدم

جیمین: این چیه!؟

جلوی پیانو ایستاد بلند شدم و سمتش رفتم

تهیونگ: پیانو

شونه هاش گرفتم روی صندلی جلوی پیانو نشوندمش خودمم کنارش نشستم ، در کلاویه‌هارو بالا دادم و دستم روی کلاویه ها گذاشتم آروم انگشتام حرکت دادم

💧 тнє ℓєgєи∂ σf ρєαяℓ тєαя💧Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ