از دید تهیونگ
دست جیمین گرفتم وارد مرکز آموزشی شدیم
جیمین: اینجا کجاست!؟
کنجکاو اطراف نگاه میکرد رو به روش ایستادم
تهیونگ: جایی که در نبود من میتونی خودت سرگرم
نگران کتم چنگ زد
جیمین: تو م.میخوای جایی بری!؟
دستاش از کتم جدا کردم لبخند زدم
تهیونگ: نه عزیزم منظورم زمانهایی که من شرکتم تو میای اینجا و بعد خودم میام دنبالت
ترسیده به افرادی که تو راهرو آموزشگاه قدم میزدن خیره بود دستش فشوردم نگام کرد
تهیونگ: نترس بیب ، چند روز بیا اگه راحت نبودی بهم بگو کلاسات داخل خونه برگذار میکنیم اوکی؟
سرش تکون داد لبخند زدم دستم دور شونه هاش حلقه کردم سمت مدیریت حرکت کردیم ، در زدم وارد اتاق شدیم
هانگ: خوش اومدین اقای کیم
تهیونگ: ممنونم
با اقای هانگ دست دادم روی مبل نشستیم
هانگ: چی میل دارین؟
تهیونگ: نیازی نیست
متعجب تلفنش روی میز گذاشت به جیمین نگاهی انداخت لبخند زد
هانگ: همسرتون هستن!؟
تهیونگ: بله ، میخواستم همسرم اینجا ثبت نام کنم اما اول میخوام با وسایل ها آشنا بشه تا علاقهاش کشف کنه
هانگ: حتما ، باعث افتخاره همراهم بیاین
اقای هانگ بلند شدن پشت سرش حرکت کردیم ، در یک اتاق باز کرد رفت عقب
هانگ: بفرمایید
دستم پشت کمر جیمین گذاشتم به جلو هدایتش کردم ، اطرافمون انواع وسایل نقاشی ، مجسمه سازی ، موسیقی و... بود
هانگ: تنهاتون میذارم تا همسرتون انتخاب کنن بعد درباره کلاسها صحبت میکنیم
سرم تکون دادم از اتاق خارج شد و در بست ، برگشتم سمت جیمین سمت وسایل ها هدایتش کردم
تهیونگ: هر کدوم جذبت کرد بگو
جیمین: اینا چین!؟
تهیونگ: انتخاب کن بعدا میگم
اروم سمت وسایل رفت نگاهی بهشون انداخت روی صندلی گوشه اتاق نشستم به حرکاتش خیره شدم
جیمین: این چیه!؟
جلوی پیانو ایستاد بلند شدم و سمتش رفتم
تهیونگ: پیانو
شونه هاش گرفتم روی صندلی جلوی پیانو نشوندمش خودمم کنارش نشستم ، در کلاویههارو بالا دادم و دستم روی کلاویه ها گذاشتم آروم انگشتام حرکت دادم
BẠN ĐANG ĐỌC
💧 тнє ℓєgєи∂ σf ρєαяℓ тєαя💧
Fanfiction💙The legend of pearl tear💙 💙افسانه اشک مروارید💙 🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊 ...: نزدیکت میشم بوی دریا حس میکنم ، ازت دور میشم صدای باران میشنوم ، با چشمهای مرواریدیت چیکار کنم؟! لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم!؟ ...: تنها...