از دید تهیونگدو روز از زمانی که جیمین کنارم زندگی میکنه میگذره ، اون پلیس عوضی با پیگیری های وکیلم به جرم آزار جنسی از شغلش برکنار و به 7سال حبس محکوم شد ، روی مبل کنار جیمین نشستم لپ تاپم روشن کردم وارد سایت خرید بلیط هواپیما شدم مبدا سئول و مقصد ججو انتخاب کردم برگشتم سمت جیمین ، کنجکاو نزدیکم شد
جیمین: این چیه!؟
متعجب به لپ تاپ اشاره کرد بعد دوروز دیگه این سوال پرسیدن های عجیبش برام عادی شده بود
تهیونگ: لپ تاپ
جیمین: باهاش چیکار میکنید!؟
تهیونگ: هر کاری
ذوق زده به مانیتور لپ تاپ خیره شد
جیمین: هرکاری!؟
تهیونگ: اره
جیمین: قدرتمنده!؟
یکدفعه صورتش تو فاصله نزدیکی از صورتم نگه داشت نگاهم سریع گرفتم و سرفه ساختگی کردم لپ تاپ کنار گذاشتم
تهیونگ: جیمین باید حرف بزنیم
دو زانو روی مبل نشست منتظر نگام کرد
تهیونگ: میخوام برگردی ججو...پیش خانوادت
اخم کرد
جیمین: نمیخوام
با ملایمت شونه هاش گرفتم سعی کردم آرومش کنم
تهیونگ: جیمین تو باید خانوادت درک کنی
جیمین: اونا من درک نمیکنن
تهیونگ: من نمیتونم مدت زیادی اینجا نگهت دارم
غمگین نگام کرد و چشماش خیس شدن
جیمین: تو...از من خسته شدی؟
شکه به تغییر حالتش نگاه کردم
تهیونگ: معلومه که نه!!جیمین من فقط نگرانتم نمیخوام بخاطر من آسیب ببینی
جیمین: من آسیب نمیبینم
کلافه از لجباز بودنش نفسم بیرون دادم ، دستم با دستای کوچیکش گرفت
جیمین: م.من برنگردون
چشمای خیسش بهم دوخت چشمام محکم بستم
تهیونگ: اما اخه....
با شنیدن صدای زنگ ممتد خونه شکه چشمام باز کردم هرکی بود اعصاب نداشت
جین: کیمممم تهیونگگگک دررر باززز کننن
ترسیده و هول کرده از روی مبل بلند شدم و اب دهنم قورت دادم
تهیونگ: پ.پاپا!؟؟
سریع برگشتم سمت جیمین ، ترسیده بهم خیره بود دستش گرفتم دوییدم سمت اتاق مهمون
تهیونگ: اینجا قایم شو و تا وقتی بهت نگفتم بیرون نیا اوکی!؟
سرش تکون داد در بستم دوییدم سمت در خونه بازش کردم
BINABASA MO ANG
💧 тнє ℓєgєи∂ σf ρєαяℓ тєαя💧
Fanfiction💙The legend of pearl tear💙 💙افسانه اشک مروارید💙 🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊 ...: نزدیکت میشم بوی دریا حس میکنم ، ازت دور میشم صدای باران میشنوم ، با چشمهای مرواریدیت چیکار کنم؟! لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم!؟ ...: تنها...