ραят 6 💧💙🐚

148 35 15
                                    


از دید تهیونگ

دو روز از زمانی که جیمین کنارم زندگی‌ میکنه میگذره ، اون پلیس عوضی با پیگیری های وکیلم به جرم آزار جنسی از شغلش برکنار و به 7سال حبس محکوم شد ، روی مبل کنار جیمین نشستم لپ تاپم روشن کردم وارد سایت خرید بلیط هواپیما شدم مبدا سئول و مقصد ججو انتخاب کردم برگشتم سمت جیمین ، کنجکاو نزدیکم شد

جیمین: این چیه!؟

متعجب به لپ تاپ اشاره کرد بعد دوروز دیگه این سوال پرسیدن های عجیبش برام عادی شده بود

تهیونگ: لپ تاپ

جیمین: باهاش چیکار میکنید!؟

تهیونگ: هر کاری

ذوق زده به مانیتور لپ تاپ خیره شد

جیمین: هرکاری!؟

تهیونگ: اره

جیمین: قدرتمنده!؟

یکدفعه صورتش تو فاصله نزدیکی از صورتم نگه داشت نگاهم سریع گرفتم و سرفه ساختگی کردم لپ تاپ کنار گذاشتم

تهیونگ: جیمین باید حرف بزنیم

دو زانو روی مبل نشست منتظر نگام کرد

تهیونگ: میخوام برگردی ججو...پیش خانوادت

اخم کرد

جیمین: نمیخوام

با ملایمت شونه هاش گرفتم سعی کردم آرومش کنم

تهیونگ: جیمین تو باید خانوادت درک کنی

جیمین: اونا من درک نمیکنن

تهیونگ: من نمیتونم مدت زیادی اینجا نگهت دارم

غمگین نگام کرد و چشماش خیس شدن

جیمین: تو...از من خسته شدی؟

شکه به تغییر حالتش نگاه کردم

تهیونگ: معلومه که نه!!جیمین من فقط نگرانتم نمیخوام بخاطر من آسیب ببینی

جیمین: من آسیب نمیبینم

کلافه از لجباز بودنش نفسم بیرون دادم ، دستم با دستای کوچیکش گرفت

جیمین: م.من برنگردون

چشمای خیسش بهم دوخت چشمام محکم بستم

تهیونگ: اما اخه....

با شنیدن صدای زنگ ممتد خونه شکه چشمام باز کردم هرکی بود اعصاب نداشت

جین: کیمممم تهیونگگگک دررر باززز کننن

ترسیده و هول کرده از روی مبل بلند شدم و اب دهنم قورت دادم

تهیونگ: پ.پاپا!؟؟

سریع برگشتم سمت جیمین ، ترسیده بهم خیره بود دستش گرفتم دوییدم سمت اتاق مهمون

تهیونگ: اینجا قایم شو و تا وقتی بهت نگفتم بیرون نیا اوکی!؟

سرش تکون داد در بستم دوییدم سمت در خونه بازش کردم

💧 тнє ℓєgєи∂ σf ρєαяℓ тєαя💧Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon