3سال بعد
از دید تهیونگکلافه راه میرفتم و شماره جیمین میگرفتم
..: شمارهی مورد نظر در دسترس...
تماس قطع و موبایلم روی مبل پرت کردم دستام به کمرم زدم
جین: ته آروم باش حتما شارژ موبایلش تموم شده!
تک خنده عصبی زدم برگشتم سمت پاپا
تهیونگ: ساعت نزدیک 12شبه و کلاسش 5ساعت پیش تموم شده! تا الان باید برمیگشت خونه یا اگه شارژش تموم شده با موبایل کسی دیگهای بهم خبر میداد حالش خوبه!
موهام تو مشتم گرفتم
تهیونگ: بارها بهش گفتم وقتی میخوای جایی بری حتما قبلش من در جریان بذار
نامجون: تهیونگ باید کمی به جیمین فضا بدی
یونگی: تو زیادی داری بهش سخت میگیری
تهیونگ: سخت میگیرم!؟ اینکه نمیخوام آسیب ببینه بده!؟
یونگی: اشتباه متوجه شدی ما...
تهیونگ: این حرف ها کار جیمین توجیح نمیکنه
با زنگ خوردن موبایلم نگاهم ازشون گرفتم موبایلم از روی مبل برداشتم تماس جواب دادم
تهیونگ: بله؟
...: کیم تهیونگ؟
تهیونگ: خودمم!
...: از ایستگاه پلیس تماس میگیرم
**************************
دوییدم داخل ایستگاه پلیس بقیه هم پشت سرم اومدن ، نگاهی به اطرافم انداختم موهای قرمز جیمین از پشت دیدم با قدم های بلند سمت میز سرهنگ رفتم
تهیونگ: جیمین؟
سرش بالا گرفت و بلند شد عصبی اخم کردم
تهیونگ: تمام این مدت کجا بودی؟
جیمین: من...
تهیونگ: اصلا به نگرانیم اهمیت نمیدی نه؟
جیمین: تهیونگ...
تهیونگ: چرا اینقدر لجبازی!؟
بادیدن برق اشک داخل چشماش سکوت کردم پاپا سمت جیمین رفت
جین: عزیزم تو حالت خوبه؟
هیچی نگفت فقط به من خیره بود پاپا دستش پشت کمرش گذاشت از من فاصله گرفتن عمو سوک و جزمین هم همراهشون رفتن
کوک: نمیشه بذاری یکبارم اون توضیح بده!؟
سرم پایین انداختم و یک نفس عمیق کشیدم
نامجون: سلام من کیم نامجون هستم میشه توضیح بدین چه اتفاقی افتاده؟
برگشتم سمت سرهنگ بلند شد
سرهنگ: همراهم بیاین
پشت سرش رفتیم ، وارد یک اتاق شدیم روی صندلی ها نشستیم
YOU ARE READING
💧 тнє ℓєgєи∂ σf ρєαяℓ тєαя💧
Fanfiction💙The legend of pearl tear💙 💙افسانه اشک مروارید💙 🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊 ...: نزدیکت میشم بوی دریا حس میکنم ، ازت دور میشم صدای باران میشنوم ، با چشمهای مرواریدیت چیکار کنم؟! لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم!؟ ...: تنها...