از دید تهیونگ
چمدونم از راننده گرفتم پله های عمارت بالا رفتم که در ورودی به سرعت باز شد
تهیونگ: سلام پ...
پاپا جین سریع نزدیک شد بدنم وارسی کرد
جین: ببینم تو سالمی!؟جاییت زخمی نشده!؟
کمی ازش فاصله گرفتم به چهرهی نگرانش لبخند زدم
تهیونگ: من حالم خوبه اتفاقی هم نیوفتاده!
نامجون: جین بذار بیاد داخل!
به پشت سر پاپا نگاه کردم
تهیونگ: سلام بابا
با لبخند نزدیکم شد دستش روی شونهام گذاشت همراه هم وارد عمارت شدیم
نامجون: به خونه خوش اومدی
جین: شام خوردی!؟
تهیونگ: شام داخل هواپیما خوردم
جین: پس برو استراحت کن اتاقت امادهست
نامجون: فردا باهم صحبت میکنیم
تهیونگ: حتما ، شبتون بخیر
پشتم بهشون کردم از پلهها بالا رفتم با زنگ خوردن موبایلم متعجب از جیب کتم بیرون اوردمش تک خنده زدم جواب دادم
تهیونگ: کم کم دارم حس میکنم به من ردیاب وصل کردی!!
وارد اتاقم شدم در پشت سرم بستم ، صدای خندش شنیدم
جونگکوک: نیازی به اون ندارم وقتی عمو جین مثل خبرنگار آمارت بهم میده!
خندیدم کتم در اوردم روی مبل انداختم خودمم نشستم
تهیونگ: اهههه اگه بهش بگم چی دربارش گفتی خودت میدونی چی میشه مین جونگکوک!!
کوک: تو اینکار نمیکنی!!
پوزخند زدم سرم به پشتی مبل تکیه زدم
تهیونگ: بستگی به تو داره!
کوک: اصلا هر کاری میخوای بکن عمو جین عاشق منه تو نمیتونی این علاقه کمش کنی!
خندیدم کراواتم شل کردم و درش اوردم
کوک: تازه رسیدی؟
تهیونگ: اره مزاحم استراحتم شدی
کوک: لیاقت نداری حالت بپرسم!
تک خنده زدم دکمه های پیراهنم باز کردم
تهیونگ: ببخشید بیبی بوی بهت برخورد؟
کوک: یک بیبی بویی نشونت بدم خودت بهم بگی ددی
بلند به صدای حرصیش خندیدم
کوک: بیشتر از اینم ازت انتظار نمیرفت کلا نفهمی
تهیونگ: هی هی همین کسی که بهش میگی نفهم یک قرار داد میلیاردی اوکی کرده!
ESTÁS LEYENDO
💧 тнє ℓєgєи∂ σf ρєαяℓ тєαя💧
Fanfic💙The legend of pearl tear💙 💙افسانه اشک مروارید💙 🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊🐚🌊 ...: نزدیکت میشم بوی دریا حس میکنم ، ازت دور میشم صدای باران میشنوم ، با چشمهای مرواریدیت چیکار کنم؟! لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم!؟ ...: تنها...