تمام دیشب ، فقط سه ساعت تونسته بود بخوابه .
دیر وقت خودشو به خونه رسونده بود ، به تمام داروخونه های تو لیستش که از مدت ها پیش تهیه کرده بود تا داروخونه ای جا نیفته ، سر زده بود
و فقط یکی از اون ها مونده بود ...البته که همین دیشب می تونست این کار رو بکنه ...
اما عمدا این کار رو نکرده بود ...چون اگه اونجا هم نبود ...این یعنی پایان ...این یه پایان بود براش ..پایان تمام روشنی زندگیش ...و ترجیح میداد یه روز دیگه با امید ...با امید به اینکه همچنان می تونه مادرشو ، روشنی زندگیشو کنارش داشته باشه ...سر کنه ...
و به راستی نیچه درست گفته بود « امید شیطان است » ....شیطانی که داشت فریبش می داد ....
با همین افکار خسته و در حالی که دیشب ، به خاطر بالا آوردنای مادرش و سوزش معدش ،
اونم نتونسته بود چیزی بخوره و تمام شب تن دردمند مادرشو در آغوش کشیده بود و بیدار مونده بود
به زودی خودشو جلوی در دید .ایزابلا با خوش رویی همیشگی در رو براش باز کرده بود ، البته با دستی که همین الانشم سرخ رنگ شده بود
« اوه ...ایزابلا چه اتفاقی افتاده ؟ »
جونگ کوک با نگرانی در حالی که حالا هر دو وارد آشپزخونه ی عمارت همیشه سوت و کور شده بون پرسید ؟« چیزی نیست عزیزم ....حواس پرتی ...این روزا فکرم پیش مسابقه ی پسرمه ...خیلی براش هیجان داره ...موقع برداشتن نون ها از تو فر ، دستمو سوزوندم ...»
ایزابلا با لحن مهربونی در حالی که تلاش می کرد تمام کاراشو با یه دستش انجام بده لب زد .جونگ کوک ، سراسیمه به دنبال جعبه ی کمک های اولیه که علامت صلیب سرخ روش بود ، گشت . مطمئن بود قبلا گوشه ای از آشپزخونه ی بسیار بزرگ و روشن دیده و با پیدا کردنش در حالی که داخلش دنبال چیزی می گشت لب زد ؛
« اینطوری نمیشه ایزابلا ...امروز نباید از خودت کار بکشی ، ممکنه تاول بزنه و عفونت کنه ... »
حالا امگا کنار ایزابلا ایستاده بود و با باز کردن در پماد سوختگی ، مقداری از اون رو ، روی قسمت سوختگی دست ایزابلا می زد ،
و زن خدمتکار که قد و هیکلش از امگای پیش روش به مراتب درشت تر بود ، از اون نگاه های همیشگی و مادرانش بهش مینداخت ، و هم زمان با دست دیگش ، موهای ابریشمی اون پسرک که بی شباهت به فرشته ها نبود رو نوازش می کرد .« اوه پسر عزیزم ....تو چقدر مهربونی آخه فرشته کوچولوی من ...»
جونگ کوک لبخند کوچیک و مهربونی به زن زد ، چیزی که این روزا کمتر می شد رو چهرش دید ...
و لب زد :« لطفا چند ساعتی استراحت کنید ...من بقیه ی کارا رو انجام میدم ، امروز زودتر رسیدم ...بعدش میرم اتاق خانوم ....ظرف های صبحانه رو هم نشور لطفا ...بعد کلاس خودم انجامشون میدم »
YOU ARE READING
Atonement / تاوان
Romanceنام رمان : تاوان / Atonement (کامل شده ) کاپل : تهکوک ژانر : عاشقانه/ درام /کلاسیک ( ۱۹۴۵ - ۱۹۵۵ میلادی ) امگاورس / امپرگ ( اسمات ) یکی لابه لای تیره ترین روز ها ، چشم انداز قلب و ذهنش آینده ای روشنه ... یکی لابه لای آسوده ترین روز ها ، قلب و...