جونگ کوک که به سرعت خودش رو به حیاط رسونده بود ، دستی به شکمش کشید و نفس نفس زد ...
نگاهی به اطرافش انداخت ، خبری از جیمین و دو آلفای نگهبان نبود
اون حیاط بزرگ با چمن ها و فواره هاش خالی از موجود زنده ای بود ...
با اینکه مطمئن بود آلفا از این که بدون خبر دادن بهش تا اینجا اومده نگران و عصبانی میشه
اما دلشورش برا دوست روزای سختش اجازه نداد بیخیال برگرده تو تالار ، خصوصا که اون صحنه رو دیده بود و حالا نگران حال بتا بود .
با قدمای آروم و انگاری که باید بی سرو صدا این کار رو انجام بده ، خودشو به محوطه ی پشتی حیاط رسوند .
اونجا هم خبری نبود و جز یه زمین بزرگ و خالی گلف چیزی وجود نداشت
انگار تا اون چند طبقه رو با آسانسور بیاد پایین ، دوستش و نگهبان ها آب شده بودن رفته بودن زمین
در حالی که از نگرانی مقداری عرق کرده بود ،
زیر لب گفت
« کجایی جیمین ؟»بنظر نمی تونست بتا رو پیدا کنه ، پس تصمیم گرفت برگرده تالار و موضوع رو با آلفا در میون بذاره
چند قدمی به سمت درب اصلی تالار برداشته بود که صداهایی به گوشش رسید ...
پشت چند مجسمه ی بزرگ که کنار تالار قرار داشتن ، صداهایی می اومد
اندازه ی بزرگ مجسمه ها که دو برابر طول و عرض یه انسان درشت هیکل رو داشتن ، اجازه نمی داد تا بتونه منشا صداهارو ببینه
ولی با شنیدن صدایی آشنا فهمید که جیمین هم پشت اون مجسمه هاست
خودشو به نزدیک ترین ستون که تو فاصله ی چند متری اون مجسمه ی الهه قرار داشت بی سر و صدا رسوند
نمی دونست دقیقا چخبره ، اما هر چی که بود باید احتیاط می کرد و احتمالا نشون دادن خودش اون لحظه ایده خوبی نبود
حالا که نزدیک تر شده بود ، تونست مقداری از چهره ای که متعلق به پدر جیمین بود رو هم ببینه
و از ترس دیده شدنش ، جسم ظریفشو کاملا پشت اون ستون مرمری کنار تالار پنهون کرد .
پارک میان سال با در آوردن کتش و پرت کردنش سمت یکی از بادیگارد هایی که کنارش قرار داشتن به یکباره به سمت پسرش که همین الانشم بابت چند مشتی که خورده بود رو زمین افتاده بود ، یورش برد
و با گرفتن یقش در حالی که از عصبانیت رنگش سرخ شده بود غرید ؛
« پسره ی بی فکر ، تو کی سر عقل میایی ... ؟
چرا باید همیشه گند بزنی به همه ی کار های من ...؟
من اینجا دارم جلوی هزار نفر خم و راست میشم که اموال رفتمونو برگردونم ...اونوقت تو بابت یه امگای هرزه گند میزنی به همه چی »
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Atonement / تاوان
Romantizmنام رمان : تاوان / Atonement (کامل شده ) کاپل : تهکوک ژانر : عاشقانه/ درام /کلاسیک ( ۱۹۴۵ - ۱۹۵۵ میلادی ) امگاورس / امپرگ ( اسمات ) یکی لابه لای تیره ترین روز ها ، چشم انداز قلب و ذهنش آینده ای روشنه ... یکی لابه لای آسوده ترین روز ها ، قلب و...