chapter6

2.6K 396 101
                                    




بعد از جر و بحثی که با پدرش داشت ، سوییچ ماشین جدیدیش ، که یه بوگاتی خوش دست بود که تازگیا جوونا ازش استقبال می کردن و پدرش بخاطر وارد شدنش به یکی از بهترین دانشگاه های فرانسه بهش هدیه داده بود ، برگردونده بود و با حرص رو زمین پرت کرده بود و جلوی نگاه بهت زده پدرش و فرانکلین اتاق رو ترک کرده بود ...



از سن کم عادت داشت به کنترل ها و زخم زبون های پدرش ، اما تحقیری که امروز جلوی رئیس بانک شد ، دیگه آخرش بود ...

تحملشو نداشت و از طرفی افکارش درگیر کوک بود که تو بانک ندیده بودتش و مطمئن بود پدرش اون رو رنجونده

کلافه تو خیابون لاتین که از شلوغ ترین و مورد اسقبالترین محله های پاریس توسط گردشگر ها بود و دانشگاهشون هم اونجا قرار داشت ، دنبال کوک می گشت ....
اما اثری ازش نبود


در حالی که از شدت دور خودش
چرخیدن تو اون محله ی شلوغ از خودرو ها و ازدحام مردم نفس نفس می زد ، و حالا خم شده بود و دستاشو به زانوهاش تکیه داده بود و با بیچارگی اسم کوک رو به زبون می آورد


« کوک ...کجایی ...متاسفم ...متاسفم که اینطوری شد ...کجایی آخه تو »



ماشینی به آرومی درست کنارش نگه داشت ....

جیمین که قصد داشت خودشو عقب بکشه ، با پایین کشیده شدن شیشه های بنز مشکی رنگ و خطاب شدنش سرشو کمی خم کرد تا بتونه فردی که پشت فرمون نشسته رو ببینه ؛

« دنبال فردی که تو بانک منتظرت بود می گردی ؟»

مرد داخل ماشین که در واقع همون فردی بود که جیمین تو اتاق رئیس دیده بودش و بلافاصله یادش اومد ، همون مردی که فرانکلین ، کیم خطابش کرده بود ، پرسید



جیمین با حالت متعجب و مشکوکی سری تکون داد ....

و مرد که حالا رو به روشو نگاه می کرد به آرومی لب زد
« سوار شو »



تو لحنش هیچ گونه امر و دستوری نبود ...
بیشتر شبیه درخواست بود ...
پس جیمین بدون مقاومت انگار که دلش می خواست فقط از اون موقعیتی که توشه سریع در بیاد ، سوار ماشین شد .



به محض نشستن تو ماشین ، مرد که حالا کتی به تن نداشت و آستینای پیرهن مردونشو بالا داده بود و رگای ساعدش به صورت برجسته در معرض دید بودن ماشین رو راه انداخت




« دوستم که تو بانک منتظرم بود رو دیدین ؟ از کجا می دونستین با هم هستیم ؟ »

جیمین که خیره به نیم رخ بی نقص مرد که جذابیت مردونه ی صورتش و حالت موهاش هر بیننده ای رو لحظاتی هم که شده خیره می مرد ، لب زد




« لحظاتی به شکل تصادفی شاهد گفت و گوی اون فردی که دنبالشی و پدرت بودم »

تهیونگ با همون لحن آروم و خونسردش در حالی که گهگاهی مردمک چشماش تو خیابون به دنبال دیدن چیز یا شیئی که انگار دنبالشه و جیمین نمی دونست اون شئی چیه ، لب زد



Atonement / تاوانWhere stories live. Discover now