شب عمارت کیم ؛
«ایزابلا به گیبسون بگو ماشین رو آماده کنه ، قرار شام دارم»
در حالی که پالتوشو که سرتاسر خز سفید و نرمی بود رو مرتب می کرد و موهای بورشو پشت سرش جمع کرده بود و رنگ رژش هم مثل کفشاش زرشکی بودن و جواهراتش مثل همیشه خود نمایی می کردن ، با لحن دستوری و بی حوصله ای لب زد
معلوم بود عجله داره و ایزابلا برای در امان بودن از خشم و زخم زبوناش سریع از دیدش دور شد که دستور رو به آیس برگ اخمو برسونه .
« اوه چه سعادتی آقای کیم که عین روح تو عمارت سرگردونی که مبادا کاملیا ببینتت »
کاملیا رو به تهیونگی که تازه از بیرون و کارای نصف و نیمه ای که تو کمپانی عطر که به زودی سهامشو از کاملیا جدا می کرد ، برمی گشت ،
گفتتهیونگ بدون انداختن نگاهی به کاملیا و یا دادن پاسخی بهش چون می دونست به چیا ختم میشه ، به سمت داخل قدم برداشت .
و این کاملیا بود که با عصبانیت تمام ، سمتش برگشتش و با صدایی که آروم آروم تنش داشت بالاتر می رفت لب زد ....
« انقدر سخته حرف زدن با من ؟ داره یه ماه میشه که برگشتی ، حتی به خودت زحمت ندادی حالمو بپرسی ؟ »
حالا که چشماش کاسه ی خون شده بود و داشت مقاومت می کرد که اشکاش سرازیر نشه
بند زنجیری کیف کوچک الماس نشانشو محکم تو دستش فشار داد و دستاشو به لباش رسوند که جلوی هق زدنشو بگیرهچطور بود که با وجود تمام سرسختیش و کم نیاوردناش پیش هیچ کس و قسم خوردن به اینکه دیگه هیچ وقت مرد رو به روشو دوست نخواهد داشت ...
یا اجازه نمیده احساساتشو برانگیزه و خشمگین یا غم زدش کنه ...
با این حال بازم با دیدنش تمام خشم و بغض دنیا تو وجودش جمع می شد .
انقدر خشم تو وجودش نسبت به مرد مقابل جمع شده بود که دوست داشت انقدر فریاد بزنه که فریاد هاش تا آخر عمر تو گوش مرد باقی بمونه و عذابش بده ......تهیونگ دستی رو قلبش گذاشت بدون اینکه کاملیا ببینه ، آروم مالیدش در حالی که هیسی می کشید
لب زد ؛« چطوره که فقط به قرارت برسی و حرفای تکراری رو شروع نکنیم ؟ ما سالهاست نشون دادیم که شنونده ی خوبی برای هم نیستیم و حرف و داستان مشترکی هم نداریم . ...
انقدر خودتو عذاب نده »
با لحن خنثی و بی تفاوت در حالی که می خواست از پله ها بالا بره اینارو گفته بود« چرا .....چرا .... ؟!! ..
فقط بهم بگو چرا ... چرا کسی که با تمام دنیا انقدر خوبه ، و کل عمرشو و ثروتشو داره برا گدا گشنه ها خرج می کنه ، نتونست یه زن رو کنارش هر روز ببینه که داره نابود میشه و نتونه ذره ای عشق بهش بده ؟ ....»
کاملیا که حالا اشکاش جاری بودن و برا بار هزارم به خودش لعنت می فرستاد که جلوی اون کیم عوضی داره اشک می ریزه ، فریاد می زد
YOU ARE READING
Atonement / تاوان
Romanceنام رمان : تاوان / Atonement (کامل شده ) کاپل : تهکوک ژانر : عاشقانه/ درام /کلاسیک ( ۱۹۴۵ - ۱۹۵۵ میلادی ) امگاورس / امپرگ ( اسمات ) یکی لابه لای تیره ترین روز ها ، چشم انداز قلب و ذهنش آینده ای روشنه ... یکی لابه لای آسوده ترین روز ها ، قلب و...