این پارت حاوی اسمات هست .
( دوستان عزیزم ، لطفا اگه سنتون زیر ۱۷ هست ، این پارت رو نخونید ....چون به پیامد های این پارت ، کاملا واضح تو پارت های دیگه اشاره کردم ....و کلیاتشو خواهید دونست ....
و خوندن یا نخوندن این ها تاثیری تو فهمیدن روند داستان نداره ...
ممنون که همراهم هستین و اهمیت میدین ...
و مطمئنم با خوندن این قسمت ، حتما به توصیم عمل می کنید
خیلی ارزشمند هستین برای من ❤️
هم خودتون و هم احساساتتون
پس باید مراقبش باشم )آلفای سیاه پوش روی کاغذ نوشت ؛
« زخمش در حدی نبود که بمیره ...
افتاد روی جاده و چون صدای تیری که شلیک کرده بود ، مطمئنم به گوش کیم تهیونگ رسیده بود ...
مجبور شدم از ماشین بندازمش پایین و فرار کنم »
جیمز و کاملیایی که کلافه رو به روی آلفای لالی که گلوله ی تو پاشو مدتی پیش پزشک آلمانی در آورده بود و تازه به هوش اومده بود ، دست به سینه ایستاده بودن
کاملیا که لبش به لبخند بلندی باز شده بود ، قهقه ای زد و رو به جیمز لب زد ؛
« آدماتم شبیه خودتن ، از دم بی عرضه ...
حالا چطور قراره این افتضاح رو جمع کنیم »جیمز رو به آلفای سیاهپوش غرید ؛
« ریختتو دیگه نبینم ...
زود گم شو از جلو چشمام »
و در حالی که تو خونه ی جیمز همشون حاضر بودن ... و کاملیا نیمه شب با تماس جیمز سراسیمه خودشو رسونده بود ....
با خوردن یه شات ویسکی و هوومی کشیدن
رو به زن همیشه منفی باف که رو مخش راه می رفت غرید« همه ی اینا برا جمع کردن گندای خودته ...
پس به نفعته زبونتو انقد دراز نکنی برای من ...
در حال حاضر هم چاره ای جز صبر کردن نداریم ...
آدمامو تو بیمارستانی که مادر اون امگای هرزه بستریه بپا گذاشتم ...
هر جهنمیم بره ، آخرش برمی گرده اونجا ،
اگه زیر خواب کیم تهیونگ شده باشه که هیچ ...
از زیر سنگم شده پیداش می کنیم میاریمش اینجا تا وقتی تولشو به دنیا بیاره ...
اگرم نه باز پیداش می کنیم و خودم انقد تو
سوراخش می کوبم تا زیرم جون بده و نفله بشه »
کاملیا ویسکی مرد رو از دستش گرفت ، جرئه ای نوشید و در حالی که یقه ی مرد رو مرتب می کرد لب زد ؛
« افکار پلیدتو دوس دارم ....»
و لباشو رو لبای مرد کوبید و با خروج اون پزشک بی روح که تمام مدت عین مجسمه ایستاده بود ...
ESTÁS LEYENDO
Atonement / تاوان
Romanceنام رمان : تاوان / Atonement (کامل شده ) کاپل : تهکوک ژانر : عاشقانه/ درام /کلاسیک ( ۱۹۴۵ - ۱۹۵۵ میلادی ) امگاورس / امپرگ ( اسمات ) یکی لابه لای تیره ترین روز ها ، چشم انداز قلب و ذهنش آینده ای روشنه ... یکی لابه لای آسوده ترین روز ها ، قلب و...