ch.18 روزهایی که در قلبم حک شد

69 15 41
                                    

از دید نویسنده 

هفته های بعدی شبیه یه ترن هوایی دیوانه وار بود، چون تقریبا همه ی کارایی رو که هیچکس به جز خودشون نمیتونست تصور کنه رو انجام دادن.

تهیونگ به پیشنهاد جونگکوک با رئیسش تماس گرفت و طبق گفته ی اون همه ی دق و دلی هاش رو که تموم این سال ها توی دلش نگه داشته بود رو ریخت بیرون و با جریان پیش رفت و مکالمشون یجورایی....بالا گرفت، چون تهیونگ پشت سر هم به رئیس "کصمغزش"(یه حرومزاده ی تمام عیار) بد و بیراه میگفت و ازش شکایت میکرد، کسی که از اینکه سربه‌ زیرترین کارمندش داشت خنده دارترین فحشارو بهش میداد عصبانی و غافلگیر شده بود، درحالی که جونگکوک داشت روی تخت میمرد، شکمش رو گرفته بود و به راه هایی فکر میکرد که رئیس "بی خایه" (جقی ترین جقی دوران ها) رو بکشونه دادگاه.

اونا به اسکی روی برف رفتن، توی برف بازی کردن و تهیونگ شربت یخ در بهشت خرید، و قبل از اینکه بخورتش یکم برف روش ریخت، و جونگکوک دماغشو چین داد، از کاری که دوست پسرش میکرد چندشش شد، ولی بعد وقتی صورت راضی تهیونگ رو دید با گفتن "به جهنم" دقیقا کاری رو که معشوقه ی دیوونه اش کرد رو انجام داد.

همون طور که میگن، عاشق دیوونه.

و همون طور که میگن، جئون جونگکوک کمال گرامون توی اسکی روی برفم یه حرفه ای بود، درحالی که تهیونگ طفلکمون بعد از حدود 34500 بار افتادن صدمه دید، ولی بالاخره توش استاد شد و درنهایت توی مسابقه ی اسکی بین خودش و جونگکوک برنده شد. ( که در اصل جونگکوک گذاشت اینجوری بشه واگرنه اون روز میتونست روز مرگش باشه)

روز بعد اونا به ساحل رفتن (شوگرددی جئون جونگکوکمون کل ساحل رو بخاطر "حریم خصوصیشون" اجاره کرد) تا فقط بتونن شنای لخت برن. اونا به اندازه ی کافی توی آب سرد همراه گرمای خورشید لذت برده بودن تا اینکه تهیونگ "بوسه" رو شروع کرد و تهش کارشون به سکس کشید، که درواقع بگی نگی میدونستن اینجوری میشه. اونا همچنین آروزی جونگکوک رو که دیدن قشنگترین غروب توی ساحل بود رو هم کامل کردن.

و درنهایت امروز روزی بود که واسه ی قمار به کازینو میرفتن.

جونگکوک واسه ی تهیونگ یه کت و شلوار آماده کرد، کسی که به پوشیدن کت و شلوار عادت نداشت، و موقعی که تیپش رو به جونگکوک نشون داد، فرد دوممون نتونست جلوی خودشو بگیره و بخاطر ظاهر سکسی دوست پسرش تحریک شد و درنهایت قبل از اینکه اونجارو ترک کنن کارشون به سکس کشید.

"تقصیر توئه که خیلی دیرمون شده جئون کسکش جونگکوک" تهیونگ غرید و به جونگکوکی که کنارش توی تاکسی نشسته بود چشم غره رفت.

One last timeNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ