ch.19 بی آبرو

68 15 39
                                    

از دید نویسنده

تهیونگ و جونگکوک با کت و شلوار و دوربین دو چشمی اُپراشون آماده بودن تا نقشه ی بعدیشون رو عملی کنن، که احتمالا واسه ی جونگکوک شجاعت زیادی میخواست چون تهیونگ خیلی وقت بود که میخواست انجامش بده.

"یه عالمه پنیر، چک شد، سیب زمینی، دارمش. تربچه، گرفتم" تهیونگ داشت همه ی چیزای مهمی که واسه نقشه ی "بودارشون" لازم بود رو چک میکرد.

جونگکوک روی تخت دراز کشیده بود و دچار بحران وجودی شده بود.

 اون یهو از جا پرید.

"ته اینکار واقعا لازمه؟ نمیشه فقط بیخیالش بشیم؟" جونگکوک با دیدن اینکه تهیونگ یه قالب پنیر دیگه خورد آب دهنشو قورت داد.

"راستش نه چون خیلی وقته آرزوشو دارم. لطفا، اوه فقط فکر کن این لامصب چقدر قراره بترکون بشه" تهیونگ همین حالاشم خندش گرفته بود و جونگکوک آه کشید.

"خیلی چندشی. واقعا به کدامین دلیل دوست دارم؟"

______

اون دوتا روی صندلی خودشون نشستن. تهیونگ و جونگکوک درحال حاضر توی یه نمایش "پانتومیمن"، که قراره بی صدا باشه و تماشاچی های زیادی داره، برای همین تهیونگ به " همه ی انرژیش" نیاز داره تا بتونه تا جای ممکن پر سر و صدا درستش کنه.

در همین حین جونگکوک میخواست زمین دهن باز کنه و اونو بکشه تو خودش، چون این نقشه ی لعنتی به معنای واقعی خجالت آور بود.

هزاران نفر نشسته بودن و نمایش داشت شروع میشد که تهیونگ و جونگکوک به همدیگه نگاه کردن، جونگکوک با چشمای ملتمسانه و تهیونگ با پوزخند شیطانی.

"عقب نمیکشی نه؟"

"راه نداره"

برنامه شروع شد و بازیگرای پانتومیم نمایششون رو شروع کردن.

"سریع انجامش بده" جونگکوک به سرعت زمزمه کرد.

"بمولا دارم زور میزنم! ولی نمیاد بیرون، یکم امون بده" تهیونگ در جواب زمزمه کرد.

"ریدم توش! باس بیشتر تربچه میخوردم!" تهیونگ گفت و جونگکوک به معنای واقعی نزدیک بود خفه بشه که جلوی خودشو گرفت.

نفس تهیونگ حبس شد و دست جونگکوک رو گرفت، کسی که با چشمای گرد شده بهش نگاه کرد.

"داره میاد، یا خدا، داره میاد. صدات درنیاد. قراره مثل سگ بلند باشه" تهیونگ گفت و جونگکوک آب دهنشو قورت داد و یکم خم شد تا بتونه سریع مثل موشک از اونجا فرار کنه.

"1.2.3"

زاااااااتااااااااااااااااااااارتتتتتتتثصقعهصثعهثا

تهیونگ نتونست جلوی خودشو بگیره و شروع کرد به خندیدن و همه با چهره های اخمالود به تهیونگ و جونگکوک نگاه کردن، حتی بازیگرا.

One last timeWo Geschichten leben. Entdecke jetzt