ch.8 مقصد پیش رو

127 35 30
                                    

از دید جونگکوک.

وقتی ستاره ها با خورشید صبحگاهی پوشیده شدن درمورد اون بوسه حرفی زده نشد و به فراموشی سپرده شد، خب نه کاملا، درواقع اون بوسه توی قلبمون حک شد. ما نمی خواستیم وقتی کنار همدیگه ایم راحت نباشیم و معذب بشیم، پس راجبش حرف نزدیم.

اما از اونجایی که این اتفاق افتاده نمیتونم بهش فکر نکنم. بعد اینکه اون اتفاق افتاد، حرفی نزدیم و فقط با دستای به هم گره خوردمون ستاره هارو تماشا کردیم.

بالاخره اون یه هفته تموم شد و ما داشتیم برمیگشتیم به هتلمون. و من میتونستم یه غذای خوب بخورم، چون واقعا از اینکه همش نودل و ساندویچ بخورم بریده بودم، حتی اگه تهیونگ کسی باشه که اونارو میپزه. من میخوام مرغ بخورم! یه مرغ خوشمزه و آبدار.

بعد خوردن غذامون وسایلمون رو جمع میکنیم تا به اسپانیا پرواز کنیم. شهر گاوباز ها و اما معروف ترین فستیوال گوجه فرنگی.

بعدش ما سمت دوست پسر سابق تهیونگ تخم مرغ پرت میکنیم.

جدی میگم، وقتی شنیدم که اون به تهیونگ خیانت کرده یجوری خونم به جوش اومد که آرزو میکردم به جای تخم مرغ روی خونه اش بمب هسته ای بندازم، ولی تهیونگ اجازه اش رو نمیده.

ولی بگذریم، من واسه رفتن به مقصد بعدیمون هیجان زدم.

ما ناهارمون رو خوردیم، (بالاخره) یه غذای درست درمون. ما غذای ملی سوئیسو خوردیم. رستی، سیب زمینی نازک رنده شده که توی تابه سرخ میشه تا ترد و طلایی بشه، شراب قرمز و پنیر فوندو و چیزکیک بلوبری هم همراهش داشتیم. به معنای واقعی یه غذای نفیس بود.

ما بالاخره سوار پروازمون شدیم، خسته بودیم و فقط میخواستیم برسیم به اسپانیا. و فاکینگ مطمئنم که من و تهیونگ اونقدر خسته هستیم که میتونیم تمام طول راه رو بخوابیم.

بعد سه ساعت خواب ناز توی جت، بالاخره به اسپانیا رسیدیم و توی بارسلونا فرود اومدیم.

ما هتلمون توی بارسلونارو چک کردیم تا دو شب رو اونجا بمونیم و بعد به بُنیُل(buñol) برای فستیوال گوجه فرنگی بریم.

"راستی اون دوست پسر سابق خیانتکارت کجا زندگی میکنه؟" پرسیدم، حسودی توی بدنم موج میزد و زبونم رو داخل لپم فرو میکردم.

"اون توی بُنیُل تنها زندگی میکنه. وقتی اومده بود کره باهم آشنا شدیم و بعد یه مدت که به هم نزدیکتر شدیم بهم پیشنهاد داد، و برای حدود یه ماه قبل از اینکه دوباره برگرده به اسپانیا باهم قرار میزاشتیم، و وقتی برگشت یه پسر دیگه رو هم با خودش اورد که احتمالا اسپانیایی بود و بهم گفت که باهاش سکس داشته و عاشق اونه" تهیونگ با غرولند گفت.

"اون کسکش! قراره کیر و شورتش و بهم بدوزم" من داد زدم و تهیونگ خندید.

"این حتی بهتر از پرت کردن تخم مرغ سمت خونشه ولی هنوزم راه نداره انجامش بدیم" تهیونگ بلند خندید.

One last timeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora