𝒫𝒶𝓇𝓉 ₁₀

669 116 274
                                    

|قسمت دهم: کره عسل و حلقه عروسی |

صدای فین فین آروم پسر بچه ای که در کابینتها رو باز کرده بود و سعی داشت با، پا گذاشتن توی طبقه کابینت خودش رو بالا بکشه و روی اپن آشپزخونه بشینه، تنها صدایی بود که در سکوت خونه به گوش مرد بیست و نه ساله می‌رسید. جونگین از گوشه چشم بتمن بازی موش کوچولوش رو میدید اما بدون توجه داخل بسته داروها رو برای بار هزارم تفتیش می‌کرد تا شربت سرماخوردگی رو پیدا کنه و زمانی که شیشه آبی رنگ رو پیدا کرد با گرفتن زیر بغل جونها که از اپن آویزون شده و درحال افتادن بود، پسر بازیگوش رو روی اپن نشوند و پیش از گذاشتن قاشق پر از مایع زرد بین لب های صورتی بچه به بهانه بوسیدن پیشونی بلند پسرش دمای بدنش رو چک کرد

+ نباید کلاهت رو در می آوردی جون

درحالیکه قاشق رو از کشو بیرون می آورد لب زد ولی جونها به جای جواب دادن به آپا لب هاش رو به هم چفت کرد و با تکون دادن دست هاش به آب اشاره کرد و تا زمانی که اپاش لیوان شیشه ای با طرح میکی موس رو بین دست های کوچیکش نگذاشت مایع بدمزه توی دهنش رو قورت نداد.

جونگین از محکم بودن در شربت مطمئن شد و با گذاشتن بطری شیشه ای داخل یخچال به عقب برگشت تا با بغل کردن جونها روی زمین بذارتش اما جونها خودش رو عقب کشید و با صدای پچ پچ وار شروع به حرف زدن کرد

_پادشاه خرگوشها کجا می‌خوابه؟

انگار که درحال گفتن راز مهمی باشه پرسید و جونگین خمیازه کشان موهاش رو عقب فرستاد

+ سوهو هیونگ، نباید بگی پادشاه خرگوش‌ها باید بگی سوهو هیونگ

به پسرش تذکر داد اما با حرف بعدی جونها فهمید اول باید به همسرش تذکر بده

_ ددی گفت اون پادشاه خرگوشاست که از سرزمین خرگوشا فرار کرده... تازه یه عروسک خرگوشی هم بهم هدیه داد

پسر بچه با هیجان زمزمه کرد و یه بوسه روی لپش دریافت کرد

+ چرا پادشاه خرگوشاست؟

آپا با خنده پرسید و با جواب پسرش حتی بیشتر به خنده افتاد

_ چون شبیه خرگوش ها سفید و مهربونه

+خیل و خب، دوست داری پادشاه خرگوش ها کجا بخوابه؟

_پیش من! میشه آپا؟ میشه بیاد کنار من بخوابه؟

درحالیکه این بار روی زانوهاش بلند می شد پرسید و جونگین که واقعا ایده ای نداشت سوهو هیونگ کجا باید بخوابه سرش رو تکون داد: فکر کنم بشه، حالا بیا پایین بریم بخوابیم

با دراز کردن دستهاش گفت ولی جونها روی کانتر ایستاد تا دستهاش رو بالا بیاره و با بازوهای نحیفش ژست بگیره

_من چه پادشاهی هستم؟

با غرور پرسید و با جواب آپا که تصمیم گرفته بود ظرف ها رو داخل کابینت بچینه با غر پاش رو روی سنگ زیر پاش کوبوند و شروع به غر زدن کرد

𝐄𝐢𝐯𝐚 [ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ] Donde viven las historias. Descúbrelo ahora