پک عمیقی به سیگارش زد و در حالی که دودش رو فوت میکرد لب زد «جیمین...همه چیز رو میدونه همه چیز »
«مثلا چی؟؟»
یونگی نگاهش رو از برج رو به رویی گرفت و برگشت سمت سوکجین که پشت میزش نشسته بود «کسایی که هدف قرار دادیم میشناسه ...میدونه توی خواب پریدن پایین مطمئنم اینم میدونه که تو هیپنوتیزمشون کردی!»
سوكجين عينكش رو برداشت و گذاشت روی میز صندلی چرخدار رو چرخونده با یونگی رو به رو شد «اولا که اون سیگار کوفتی رو خاموش كن صد دفعه بهت گفتم اینجا مطب نه سفره خونه!»
یونگی که میخواست پک دیگه ای بهش بزنه از حرکت ایستاد چند ثانیه به چشمهای سوکجین خیره شد و لب برچید.
خم شده سیگار رو روی جاسیگاری فشار داد تا خاموش بشه.
جين سرتكون داد و ادامه دادخب در مورد من میدونه تو چی؟؟؟ میدونه که با هم کار میکنیم؟»
یونگی با پوزخندی یک تای ابروش رو بالا داد
«هیونگ من رو چی فرض کردی؟»
به میز نزدیک شده ادامه داد «درست جلوی چشماش تا پای مرگ رفتم واقعا فکر کردی بهم شک میکنه؟» بعد چند ثانیه مکث به چشمای سوكجين خيره شد «ولی هیونگ اگه جیمین نمیومد و نجاتم نمیداد الآن منم مثل جيهون روی تخت بیمارستان بودم شایدم تو سردخونه!»جین با شنیدن این حرف ابروهاش بالا پریدن «اوه درسته جیهون چطوره؟»
یونگی ناراحت نفسش رو با آه بیرون داد «هنوز
تو آی سی یوعه!»جین با افسوس سرتكون داد «اون اولین کسی بود که داوطلب شد تا هیپنوتیزمش کنم و من واقعا فکر نمیکردم روش اثر کنه!»
یونگی از روی میز بلند شد.
جین در حالی که تماشاش میکرد لب زد «با جیمین صمیمی شو نذار بیشتر از چیزی که میدونه از قضیه خبردار بشه وگرنه میدونی که باید چیکار کنی!»
یونگی پشت بهش جلوی در ایستاد و چیزی نگفت همین که دستش رو گذاشت روی دستگیره یاد چیزی افتاد نیم رخش رو نشون جین داد. «راستی یادت نره که پول تعمیر ماشینم رو بدی!!»
...پلاستیک رو گذاشت روی میز و ظرفهای غذا رو از داخلش درآورد.
هوسوک در حال شستن ظرفها بود و جیمین که تا چند دقیقه پیش توی اتاقش با کیسه بوکس مشغول بود در حالی که خیس عرق شده بود به یونگی نزدیک شده دستش رو گذاشت روی شونه اش «کدوم گوری
تشریف داشتین حاج آقا؟؟»یونگی در حالی که چاپ استیک ها رو میذاشت شد روی میز نیم نگاهی بهش انداخت« سر قبر تو بودم!»
همین که بوی غلیظی از عرق به مشامش رسید حالت صورتش جمع شد در حالی که بینیش
رو گرفته بود سرش رو بلند کرده با اخم بهش خیره شد «بوی سگ مرده میدی چند روز نرفتی حموم ؟»
![](https://img.wattpad.com/cover/362790988-288-k753936.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
🍊Tangerine head || yoonmin✔️
Fiksi Penggemar🍊کامل شده💫اون پسر کله نارنگی قبلا یکی از بهترین دوستام بود..الان همکار،همخونه و همینطور دوست پسر داداش احمقم! اما چرا بین این همه آدم داداش من؟چرا از بین این همه پلیس اون اومد تیم ما؟چرا از بین این همه آدم با اون همخونه شدم؟نمیدونم!! این سرنوشت من...