نور ملایمی، از پرده های نارک عبور میکرد. ملافه بینشون پیچیده شده بود و صحنه ای رویایی ساخته بود. تهیونگ و جونگکوک در کنار هم دیگه، مثل شب های دیگه خوابیده بودن.
اونا بهم اعتراف کرده بودن و الان با خیالی راحت، در حال استراحت بودن. نور به صورتشون میتابید که باعث میشد کم کم چشماشون رو باز کنن.
_صبح بخیر کوکی!
_صبحت بخیر بیبی بوی (نیک نیمش😔🤌🏻)
_یاا! چه طوری همیشه نیک نیمای جدید میسازی کوک؟
_دیگه ما اینیم کیوتی پای.
تهیونگ لباشو غنچه ای کرد (همون حالت pout) و پوفی کرد.اونا از رخت خواب بلند شدن و روتین روزانه اشونو انجام دادن.
﹎﹎﹎
اون روز تهیونگ خیلی استرس داشت چون تولد کوکی هیونگش بود و میترسید که جونگکوک از کادوش خوشش نیاد. آخه ته چند روز وقت گذاشته بود تا فکر کنه و بتونه بهترین کادو رو درست کنه، خب اون دوست داشت خودش کادوش رو درست کنه تا یادگاری بمونه؛)
(کادو به این خوشگلی، کوک حتما خوشش میاد که🫀✨)
تهیونگ چند روزی رو زمان گذاشته بود تا گلدوزی کنه و اون کادو ها رو درست کنه.حتما براتون سؤاله که تهیونگ چیجوری گلدوزی بلده؟ خب وقتی ۱۲-۱۳ سالش بوده بعد مدرسه پیش مامان پزرگش میرفته و مامان بزرگشم بهش یاد میداده✨
اون شب، شب مهمی بود، شاید تهیونگ چیزی رو تجربه میکرد که هیچ وقت تجربه نکرده...👀
کاغذ ها و تمامی پارت های کادوش رو توی جعبه ای کوچک، به همراه نامه ای گذاشت و درش رو بست تا برای شب آماده باشه.
﹎﹎﹎
(تایم اسکیپ- شب اون روز)
هر دو خوشتیپ کرده بودن و هر دو جدا گانه در حال آماده شدن برای اون شب، با شاید هم خاطره انگیز ترین شب؟
(هعی...ناش ناش ناش *همون نچ نچ خودمونه*😔🤌🏻)
YOU ARE READING
Little boy ✰ | KookV
FanfictionComplete ☑ . . تهیونگ،پسری که بخاطر بچگونه رفتار کردنش (little space) مورد اذیت قرار میگرفته میفهمه به کارای دخترونه مثل چیر لیدینگ (cheerleading) علاقه داره،ولی قبل از این که بتونه به مادر و پدرش بگه اونا رو از دست میده... Genre:little space,smut,r...