15 'پسرک قلاده به گردن'

111 26 116
                                    

{15}

هوسوک:

چه وقت مناسبی هم برای پیام دادن انتخاب کردی.

امیدوارم واقعاً چیز مهمی باشه،

جین:

ازت متنفرم.

دوباره منو مثل وقتی که کنار استخر تنهام گذاشتی تنها نزار.

لطفا!

عجله کن احمق،

ببین من بهت گفتم احمق!

من هیچوقت فحش نمیدادم!

ولی زود باش،

احمق.

هوسوک:

زندگیت تغییر کرد چون تو رو کنار استخر تنها گذاشتم

لطفا اینقدر غر نزن

خیلی دوستت دارم جینی <3

جین:

فهمیدم پیش یونگی هستی.

اونم می تونه بیاد، اشکالی نداره، به هر حال همه به وقتش میفهمن.

***

توی کافه ای که من و هوسوک همیشه می اومدیم،نشسته بودم، حوصله ام سر رفته بود و گیج بودم که چیکار کنم و داشتم سومین قهوه ام رو می خوردم. وقتی به مرحله ای رسیدم که دوخت های مبلی که روش نشسته بودم رو پاره کنم، بالاخره هوسوک و یونگی وارد شدن، هر دو عصبانی به نظر می رسیدن.

چشمام رو ریز کردم و با دقت به صورت هر دو نگاه کردم، هوسوک شونه هاش رو بالا انداخت و روی صندلی روبروی من نشست، دستاشو جلوش جمع کرد و سرش رو به سمت دیگه ای چرخوند. یونگی هم روی صندلی کنارش نشست، روی صندلی لم داد و دست به سینه شد. به شدت نفس نفس میزد. یونگی بلافاصله گفت: "یالا کیم.این موضوع مهم چیه؟"

"در واقع، تهیونگ برای گفتن این حرف از من متنفر میشه، اما هوسوک بهترین دوست و دونگسنگ منه. توهم دوست پسرشی پس مشکلی نیست." از اونجایی که بدون نفس کشیدن سریع صحبت می کردم، به محض اینکه حرفام تموم شد، نفس عمیقی کشیدم با صاف شدن توی جام و دستامو روی میز به هم قفل کردم. "اماده این؟" گفتم و گونه هامو از داخل گاز گرفتم.

"تصمیم گرفتی با تهیونگ ازدواج کنی؟" هوسوک خیلی ناگهانی گفته بود. چنان حال مضطربی داشت که انگار در حال تجربه ی آخرین ثانیه های یه بمب آماده انفجاره. ابروهاش درهم بود و صورتش جمع شده بود. من هم مثل اون اخم کردم و با حیرت چشمامو ریز کردم. "الان چه ربطی داره؟" با صدای آروم ادامه دادم: "به خاطر خدا من و تهیونگ چطور می تونیم توی این کشور ازدواج کنیم؟"

"نمی‌دونم، وقتی بحث تهیونگ پیش میاد هر چیزی ممکن به نظر میرسه." بعد از جمله ی خالی هوسوک، به یونگی نگاه کردم، شونه هاش رو جوری  بالا انداخت که انگار که نمیخواد درگیر بشه.

'Psychological Play'【taejin】Where stories live. Discover now