part 9💫

20 3 20
                                    

با چشمای پر از ذوقش برگشت و گفت

+چطور شدم

اون وو و چانیول به هم نگاه کردن

چانیول مردد گفت

"کوک حالت خوبه؟

جونگ کوک با لحن بیخیالی گفت

+اره ، چرا باید بد باشم

_ سر صبح بیدار شدی گفتی میخوای واسه مراسم ازدواج کیم واسه خودت لباس انتخاب کنی
بعد توقع داری این که خوبی رو باور کنیم

جونگ کوک چشماشو چرخوند و گفت

+الکی نگرانین من خیلی خوبم ، اصلا امروز میدونین حس میکنم بهتر از همیشه ام

جونگ کوک با ذوق به طرفشون برگشت و گفت

+واییی بچها کاش بکهیون رو هم میاوردیم ..‌. نظرتون چیه فردا اونم بیاریم با خودمون
شاید اونم بخواد واسه خودش یه چیزی بگیره نزدیک عروسیشه دیگه

+حتما هیجان زدس ... منم جای اون بودم هیجان‌زده میشدم البته من قرار نیست جای اون باشم ولی خوب دیگه

جونگ کوک بعد پایان حرفش لبخندی زد و به سمت اتاق پروف رف

_بچم از دست رفت

" خیلی وقته از دست رفته ....

*******
-کجا پیدا شده

>توی گلدونی که اگوست دی بهش شلیک کرد پیدا شده

-کسی که متوجه نشد

>نه ولی آر ام فکنم متوجه یه چیزای شده

-آر ام طرف ماست مشکلی نیست ،
بگو تمام خونه رو پاکسازی کنن وجب به وجبشو ...

>اونجا امروزا از همیشه شلوغ تره چطور...

-حلش میکنم تو افرادت رو آماده کن

********
جونگ کوک نمیتونست باور کنه کل روز سعی کرد اونو فراموش کنه
حتی تمام سعی خودشو کرد که واسش خوشحال باشه
که داره با کسی که دوست داره ازدواج میکنه ...
با اینکه این کار قلب خودشو خورد می‌کرد :)

اما ....
الان چیشد .... اون .... کیم تهیونگ فاکی
الان جلوش وایساده
در حالی که سیگارش لای انگشت اشاره و وسطشه و با دست دیگش داره فندکشو روشن میکنه ازش میخواد باهاش بره بیرون ...

+ م من خب راست..تش....

لعنتی به خودش به خاطر لکنتش و دست پاچگیش فرستاد

و گفت
+ من واقعن نمیدونم چی بگم

تهیونگ فندکشو از سیگار روشن شدش فاصله داد

قبل از اینکه سیگارشو به لبش برسونه گفت

-چیزی برای گفتن نیست حرفم واضح بود باهم میای بیرون

حرفش دستورانه بود واضح داشت میگفت ازش سوال نکرده و چه بخواد و چه نخواد باید باهاش بره

اما چی میشه که اون روی تخس و گستاخ جونگ کوک بالاخره تصمیم بگیره در رو روی تلاش های قلبش برای مطیع بودن در برابر عشقش ببنده

+ من نمیخوام باهاتون بیام آقای کیم بهتره با نامزدتون برین

جونگ کوک بعد تموم شدن حرفش خواست بره که تهیونگ دستشو گرفت و به طرف خودش کشید

-تو احمقی هوم یا خودت رو زدی به احمقی

جونگ کوک با چشمای که از همیشه بزرگتر شده بودن گفت

+ببخشید؟؟

****************

VKOOK/ ParfumWhere stories live. Discover now