part 19💫

10 4 30
                                    

+م..ممنونم

نگاهشو ازش گرفت و به پله ها داد

-میخوای کمکت کنم بری پاین هوم

نگاهشو اول با تهیونگ و بعد پله ها داد که حتی نگا کردن بهشون باعث می‌شود سرگیجه دوباره به سراغش بیاد

+چیزه نه خودم میرم

با جدا شدن دست های گرم تهیونگ از دور کمرش یکم ازش فاصله گرفت "میمردی قبول میکردی الا چطوری خودتو میرسونی اون پاین"
دستشو دراز کرد و این دفعه تونست   نرده چوبی رو بگیره

تهیونگ پوزخندی زد و به طرف اتاقش رفت

"این الان به کی پوزخند زد ..وایی چقدر جذاب پوزخند میزنه "

سرشو تندتند تکون داد تا از افکارش  بتونه خارج شه

از آخرین پله هم با زحمت پاین اومد "اون وو و چان کجان " خواست به طرف اتاقشون بره که صدای از طرف آشپزخونه به گوشش رسید

راهشو کج کرد و به طرف آشپز خونه رفت و وارد شد یونگی هیونگش رو دید که پشت بهش وایستاده بود و انگار داشت با تلفن حرف میزد

+هیونگ

یونگی سریع برگشت و به پشت سرش نگاه کرد

-جونگ کوک

گوشی رو دوباره گذاشت رو گوشش و به شخص پشت گوشی گفت

-بعدن باهات تماس میگیرم

گوشی رو روی جزیره گذاشت و به طرف برادرش رفت

+اون وو و چانیول کجان

نگاه خیره شو به هیونگش که نگرانی در چشماش موج میزد داد

-خوبی

+اره ، نگفتی اون وو و چان کجان

یونگی لبخند لثه ای زد

-همین جان تو انبارین

با شوک به هیونگش که با لبخند داشت قهوه ساز رو روشن می‌کرد نگاه کرد
-باید یادآوری میکردم که چرا اینجان
جونگ کوک با ناباوری گفت
+اما ..اما اونا کاری نکردن من خودم خواستم تنها با...
یونگی حرف برادرش رو قطع کرد و گفت
+مهم نیست اونا کاری کردن یا نه مهم اینه که در هر شرایط باید ازت  پیشت باشن چه تو بخوای چه نخوای این وظیفشونه و اگه نتونن از پسش بر بیان جایگزین میشن

+اما... تو بهم قول دادی اگه اتفاقی افتاد کاری به اونا نداشته باشی

-اون مال اون موقعه نه الان متاسفم داداش کوچولو اما جای واسه اما نمیمونه الانم برو پیششون منتظرتت

بعد اتمام حرفش خم شد و پیشونی  کوک رو بوسید عقب رفت و قهوه ساز رو خاموش کرد و ماگش رو برداشت و از آشپزخونه خارج شد
با رفتن یونگی جونگ کوک نفسشو با حرص داد بیرون

+اه هیونگ

*******************

-آیییی سرم داره گیج میره الان میفتم واییی

+اون وو آروم ‌‌بگیر

اون وو غلتی رو تخت زد و طلبکارانه گفت

-تو هیچی نگو که همش تقصیر توعه

صداشو عوض کرد و ادامه داد
-من نیاز به تنهایی دارم خوب شد الان با تنهایت داشتی مارو به تنهایی ابدی میفرستادی

جونگ کوک پتو رو تا گردن چان کشید و گفت

+گفتم که متاسفم چقدر دیگه بگم راضی شی

اون وو به شکم خوابید و گفت

-انقدر باید بگی تا یه روز یکیشون رو قبول کنم و لطف کنم بهت و ببخشمت

جونگ کوک نگاهشو به چان که خوابیده بود داد خوشحال بود اتفاق جدی واسشون نیوفتاده بود

-خوابه

+اره

اون وو یکم از روی تخت به سمت جونگ کوک خزید که باعث چروک شدن روتختی شد

-یه چیزی بگم

از جاش بلد شد و به طرف اینه قدی گوشه اتاق رفت دستی به موهاش کشید و گفت

+بگو

-بنظرم رابطه کیم و بکهیون بو داره
یکی از ابرو هاشو داد بالا برگشت طرفش و گفت

+چطور

-اصلا شبیه زوج ها عاشق پیشه نیستن ، منو تو بیشتر شبیه یه زوجیم تا اونا ....

درسته از همون اول که تهیونگ اعلام کرد بالاخره کسی رو که میخواد عمرش رو باهاش سپری کنه پیدا کرده اجازه نداد بکهیون وارد اتاقش شه و بهش  یه اتاق جدا تعلق گرفت تا اونجا بتونه راحت تر باشه به گفته خودشون و از طرفی تهیونگ روی اتاقش حساسیت زیادی داره و به افراد انگشت شماری اجازه وارد شدن به اتاقشو میده

اما چرا  به جشن ها و شام ها یا مراسم های کاریش تنهایی میره
حالا شاید بگیم شام ها و مراسم ها رو تهیونگ به دلیل اینکه خطری کسی که بهش علاقه مند شده رو تهدید نکنه باهم نمیرن اما اون ها حتی تا الان مراسم نامزدی که چندیدن ماهه قراره برگذار کنند رو عقب میندازن اونم برای دلیل های که جونگ کوک میتونه قسم بخوره حتی برای تهیونگ یک صدم درصد هم اهمیت نداره

اصلا از وقتی بکهیون پاشو تو این خونه گذاشت .. وایسا ببینم اصلا.. بکیهون کی پاش به این خونه باز شد

چطور باهم آشنا شدن ... چطور کار به اینجا کشید .. چطور کارما همچین چیزی رو واسشون ورق زد از کی شروع شد ؟
بیون بکهیون کیه ؟؟!!

***********************

VKOOK/ ParfumDove le storie prendono vita. Scoprilo ora