part 16💫

17 5 5
                                    

نگاهشو از در اتاق تهیونگ گرفت و به اتاق ته راهرو داد اتاق ..بکهیون

با یادآوری اتفاق های صبح اخمی میون ابروهاش نشست باید این موضوع رو همین جا تموم می‌کرد نمیتونست ریسک کنه

به طرف ته راهرو پا تند کرد و بدون در زدن در رو باز کرد

بکهیون که انگار داشت آماده میشد بره جای از جاش پرید و وایستاد با شوک به جونگ کوک نگاه کرد

*جونگ کوک تو اینجا ...

جونگ کوک در رو پشت سرش بست و به طرفش رفت و رو به روش قرار گرفت

+باید حرف بزنیم

بکهیون که از لحن فوقولاده سرد کوک شوکه شده بود

*اگه ..اگه درباره تهیونگه ببین ...

+نه درباره اون نیست اون موضوعه برای من دیگه بسته شده

بکهیون ابرو هاشو از تعجب داد بالا و گفت

*پس درباره چیه

+ چانیول

با این حرف جونگ کوک بکهیون رنگش پرید ولی سعی کرد خودشو جمع کنه

*من چه حرفی درباره بادیگاردت باهات باید داشته باشم ؟

جونگ کوک قهقهه بلندی زد

+بادیگاردم ..جالبه .. خیلی جالبه تا دیروز که زیرش بودی بادیگارد من نبود بعد الان شد بادیگاردم

بکهیون که واضح معلوم بود دست پاچه شده گفت

*نمیدونم داری درباره چی حرف میزنی .. لطفا از اتاقم برو بیرون

جونگ کوک یهو خندش جمع شد
و با خونسردی روی تخت نشست

+ از همون اول که وارد این خونه شدی میدونستی چان ازت خوشش میاد و بازیش دادی گذاشتی این حسش بهت عمیق تر شه و بعدش به هدفت یعنی تهیونگ برسی تو هر دوتاشونو رو باهام اداره میکردی

از جاش بلند شد و به طرف عسلی گوشه اتاق رفت که روش یه
مجسمه ماه بود مجسمه رو تو دستش گرفت و همین طور که داشت نگاش می‌کرد ادامه داد

+ و وقتی به هدفت رسیدی چان رو دور انداختی چتر هاتو باز کردی و اینجا لنگر انداختی اون اون زمان خودتو یه آدم بی گناه جلوه دادی من روحیه داغونی داشتم و باید دور میشدم وقتی ما از این خونه رفتیم با خودت گفتی تونستی مارو فراری بدی

سرشو برد بالا و به چشم های پر از اشک کسی که یه دورانی دوستش بود خیره شد

+وقتی برگشتیم هیچی اونجوری که میخواستی پیش نرفت و برای همین رو به نقشه دومت آوردی با اینکه با تهیونگ نامزد بودی با چان خوابیدی تا اونو قربانی کنی
بکهیون که تا اون موقعه ساکت بود با بغض آشکاری گفت

*نه ..ق..قسم میخورم که اینجور که فکر میکنی نیست من نمیخواستم ...

جونگ کوک مجسمه رو زد به دیوار که صدای شکستنش به طور آزار دهندی توی کل اتاق پخش شد

از جاش بلند شد و به طرف بکهیون رفت انگشت اشارشو به طرفش گرفت

+تو با این که میدونستی این کار خیانت به حساب میداد و اگه کسی بفهمه چان رو بخاطر خیانت به رئیس باند میکشن این کار رو کردی تا باهاش منو تهدید کنی تا هیچ گزینه ای برای تهدید جایگاهی که داری به عنوان نامزد رئیس باند نداشته باشی

بکهیون که چشماش خیسش از اشک گرد شده بود و توی چشم هاش ترس موج مزد با لکنت گفت

-چ..چان رو میکشن منظورت چیه

جونگ کوک پوزخندی زد

+با این نقش بازی کردنت باید بهت اسکار بدن آفرین .. ولی من وقت ندارم این مسخره بازیاتو ببینم پس خوب گوش کن چی میگم هیچ وقت منو با نقطه ضعف ها تهدید نکنن اوکی من شاید هیچی نگم و به روی خودم نیارم ولی وقتی بحث خانوادم باشه عزرائیل هم بدتر میشم

بکهیون پشت دستشو روی چشمای اشکیش کشید و سعی کرد دست کوک رو بگیره گفت

*نه جونگ کوک من نمیخواستم تهدیدت کنم من ....

جونگ کوک دستشو از بین دست های بکهیون بیرون کشید و گفت

+برام مهم نیست میخواستی چیکار کنی مهم اینه که دیگه نمیخوام دور بر چان ببینمت بیشتر از این احساساتشو به بازی نگیر تو نامزد داری با نامزدت به زندگیت برس اوکی و حد خودتو بدون عزیزم

*کوک ...

بدون توجه به صدا زدنش از طرف بکهیون به سمت در رفت خواست بازش کنه که خودش باز شد و تهیونگ وارد شد

-تو اینجا چیکار میکنی و بعد نگاهش به مجسمه شکسته و بکهیونی که با دست هاش صورتشو قاب گرفته بود و داشت گریه میکرد داد

اخم محوی بین ابروهاش رو گرفت

خواست از کنارش رد بشه که تهیونگ بازو شو گرفت

************

VKOOK/ ParfumWhere stories live. Discover now