part 12💫

17 4 0
                                    

با حرص بازوشو به شونه اون وو کوبید و گفت

+حوصلم خیلی سر رفته ، چرا امروزا انقدر آروم میگذره دلم یکم شور و هیجان میخواد

اون وو بااخم کمرنگی که از درد به وجود اومده بود به طرفش برگشت

-به اندازه کافی هیجان داشتی بخاطر هیجان های تو کم مونده بود جون ارزشمندم رو از دست بدم حالا چون یه هفته با آرامش گذشته میخوای دستمم بشکنی

جونگ کوک بدون اینکه به حرفاش توجه کنه بار دیگه ای کارشو تکرار کرد که این دفعه داد اون وو بلند شد
اون وو با خشم به طرفش برگشت
-تنت میخاره مگه نه

**************************
+اینم خوشگله میتونه با هر لباسی ستش کنه

-لباس زیاد داره فکر نکنم احتیاجی به این پیدا کنه

+اوفف پس چی بگیرم واسش هرچی بخوام بگیرم رو داره اصل خودت چی گرفتی واسش

-به تو چه فضولی

جونگ کوک چشماشو تو حدقه چرخوند و ناگهان نگاهش به فردی افتاد که داشت با تلفن حرف میزد این طرز نگه داشتن گوشی اون دستی که توی جیبش بود اون استایل فرانسوی اون ....

اون تهیونگ بود

اینجا چیکار می‌کرد

+ چیزه من میرم اینو پروف کنم میام

بدون منتظر موندن جوابش از طرف اون وو به طرف تهیونگ رفت

خودشو مشغول دیدن لباس ها کرد جوری که هرکی اون رو میدید فکر میکرد سخت در حال انتخاب یه لباس خاصه .. اما اون تمام هوش و حواسش پیش تهیونگ بود

داشت ژاپنی حرف می‌زد اما خوشبختانه جونگ کوک بخاطر فشار های زیاد برادرش برای تسلط داشتن روی زبان ها رایج دنیا یه جورایی روی ژاپنی تسلط کامل داشت

-من آخر هفته باید برم آمستردام نمیتونم بیام اونجا

-اره اونم باهام میاد

-نمیدونم میخوای چطور حلش کنی اما اگه میخوای فردا خورشید رو ببینی باید حلش کنی جسیکا

برای اینکه بهتر بشنوه دستشو به طرف رگال برد تا بهش خودشو تکیه بده که رگال افتاد و تهیونگ یهو برگشت به طرفش ....

*****************

VKOOK/ ParfumWhere stories live. Discover now