گاهی زن ها مجبورن مسئولیت همه چیز رو به عهده بگیرن، مثل حالا، مثل زمان جنگ.
_یورا جانگ
نزدیک ظهر بود و گرمای ازاردهنده هوا باعث شده بود که دکمه های یقه پیراهن حریر مشکی توی تنش رو باز بزاره و مدام موهاش رو که کمی بلند شده بودن رو توی دست هاش جمع کنه و به خودش لعنت بفرسته که کش موهاش رو خونه جا گذاشته.
بار به خاطر جلسه ای که خانواده کیم داشتن تعطیل شده بود و خالی از هر مرد و زنی بود. البته خالی از هرکسی به جز تهیونگ کیم که مثل همیشه توی اتاقکی که به نام خودش ثبت کرده بود نشسته بود و ویسکی اش رو مزه می کرد و توتون سیگارهاش رو یکی بعد از دیگری به ریه هاش میفرستاد.قدم های مرددش رو به سمت اتاقک انتهای بار برداشت و بعد از کشیدن نفس عمیقی ضربه آرومی به در چوبی اتاق زد و بعد از شنیدن صدای بم و گرفته مرد که بهش اجازه ورود می داد وارد شد.
سیگارش رو بین لب هاش نگه داشته بود و توی دفترچه رو به روش چیزی رو یادداشت می کرد.
_مشکلی پیش اومده جونگکوک؟
پسر کوچیک تر لب هاش رو روی هم فشار داد و به میز نزدیک تر شد و همون طور که نگاهش رو روی صفحه دفترچه و مرد رو به روش که هنوز نگاهش رو برای دیدن جونگکوک بالا نیاورده بود می چرخوند جواب داد:
+نه فقط...همین طوری اومدم...
تهیونگ لبخندی زد و با دستش به کنارش ضربه زد و از پسر خواست کنارش بشینه، جونگکوک هم با گزیدن لب هاش کنار مرد بزرگ تر نشست.
_حوصله ات سررفته بود؟
جونگکوک هومی گفت و همون طور که نگاه کنجکاوش رو به ستاره سیاهی که مرد کنار یک نوشته کشیده بود می داد، پرسید:
+اون ستاره چیه؟
تهیونگ سرش رو بالا اورد و چشم های کشیده اش رو به صورت زیبای پسر کنارش داد و جواب داد:
_این ستاره سیاه رو کنار چیزای مهم می کشم
+مهم؟!
تهیونگ سری تکون داد و سیگارش رو که به انتها رسیده بود رو توی جاسیگاری انداخت.
_اره، هروقت هرجایی این ستاره سیاه رو دیدی میتونی مطمعن باشی که می خواستم موضوع مهمی رو بگم.
قلب جونگگوک محکم به سینه اش می کوبید و کف دست هاش عرق کرده بود، لب هاش رو با زبونش خیس کرد و گفت:
+می تونم سوال دیگه ای هم بپرسم؟
تهیونگ نگاهش رو به تیله های درشتی که از نگاه کردن مستقیم توی چشم هاش خودداری می کردن دوخت و گفت:
_می تونی کورونیس
جونگکوک اخمی کرد و ناراضی گفت:
+بازم اینطوری صدام کردی...آپولون
YOU ARE READING
Peaky Blinders
Fanfictionگروه نقاب داران، یک باند مستقر در بیرمنگام انگلستان که از اواخر قرن نوزدهم و پس از جنگ جهانی اول به رهبری تهیونگ کیم، فعالیت داشت. _ امیدوارم قبل از این که شیطان بفهمه مُردی، بتونی نیم ساعت رو توی بهشت بگذرونی تهیونگ کیم. کاپل : ویکوک ژانر : درام ،م...