سلام فوتبالم تموم شد و بیرون بوق بوق میکنن امیدوارم شما تو خونه باشید بیایید ادامه داستان و بخونید گپ بزنیم :))))
اینم قسمت 44 خدمت شما ..
لاوز
___________-
من و تو فقط همو داریم
یه کاری نکن وقتی دیر بشه اینو بفهمی .. !
میدونی .. دنیا جای سختیه .. ما بهم احتیاج داریم ..
___________________________-
یوبین و رزالین دم در بیمارستان بودند .. اجازه ورود نداشتنند .. ده صبح بود و جان هنوز نیامده بود
ییبو با موتور سریع وارد پارکینگ بیمارستان شد انها را دید
" ییبو .. باز دوباره غیبت زد .. "
ییبو کلافه شد سلامی الکی به ان دو کرد
" یکم کار داشتم .. "
یوبین از همه جا بی خبر غر زد
" بله .. در جریانم "
ییبو با خشم به یوبین نگاه کرد
" باید به خانم هانا سر بزنم .. شما نمیتونید بیایید دکتر ممنوع کرده ملاقات و.. "
رزالین نگران شد
" حالش خوبه ؟؟ جان کجاست ؟ جواب تلفنشو نمیده "
ییبو ایستاد به رز خیره شد .. سعی کرد خودش را کنترل کند
" یکم خسته شده و داره استراحت میکنه ..مامانش هم خوبه ..ممنونم از احوالپرسیت"
" خسته ؟ چرا تلفنشو بر نمیداره ؟"
ییبو لبانش را با حرص تکان داد ولی لبخند زورکی ای زد
" حرکت کردن فعلا براش سخته و کل روز و باید استراحت کنه ..دکتر بهش دارو داده و الان خوبه ..خیلی به خودش فشار اورده .."
" میخوام ببینمش . خونه شماست ؟"
ییبو تایید کرد.. ولی رزالین را دعوت نکرد ..
یوبین حرف را عوض کرد
" بزار حالش که بهتر شد خودش بهت زنگ میزنه رزالین .. "
رزالین ناارحت شد و چیز دیگری نگفت
یوبین تاریخ تست دوم را به او داد
" اینم تاریخ ازمون بعدیه ..خودت و اماده کن ییبو "
ییبو لبانش را جمع کرد
" فعلا وقت ندارم تمرین بیام ولی بهت خبر میدم "
یوبین عصبی شد
" یعنی چی ؟ تو قول دادی .. "
ییبو دستش را کشید
" ولم کن یوبین .. واقعا نمیفهمی شرایطم الان جوری نیست به اونم فکر کنم"
YOU ARE READING
love in silence
Adventureژانر داستان : رمانس ،درام انگست .بی ال.روانشناسی، ادونچز ،اسمات ییبو تاپ . جان و ییبو دو غریبه ای که با زخم هایی بزرگ ،به آرامی به سمت هم کشیده میشوند . یکبار در هفته آپ میشه تا قسمت ۱۷ رو هر روز آپ کردم ولی از اون به بعدش و هفته ای یکبار .