پارت هفده

492 98 82
                                    

از اونجایی که راهرو مدرسه شلوغ بود، تهیونگ همون‌جوری که دستهاش رو توی جیبش گذاشته بود پله‌ها رو پایین اومد و نگاهش رو در پی یونگی دور و برش چرخوند.

-میدونین چیشد؟ دیروز جئون رو سرِ قرار دیدم.
تهیونگ با شنیدن این حرف آروم ایستاد، دو تا از پسرها و یکی از دخترها داشتن با هم راجع به جونگکوک صحبت می‌کردن.

دختر جلوی آیینه‌ای که توی راهرو قرار داشت چتریهای مشکی به هم ریختش رو مرتب میکرد و همزمان با دو دوستِ دیگش حرف میزد که پسر مو خرمایی دستهاش رو توی جیبِ شلوارش برد و گفت:

-پس برای همینه که بهم محل نمیذاره، یکی توی زندگیشه.
پسرِ دیگه چرخی به چشمهاش داد و گفت:
-به خودت دلداری نده، یکی‌ توی زندگیش نبود هم باز به تو یکی محل نمیذاشت... تو بگو ببینم دختره خوب بود؟

با نیشِ باز پرسید که دختر کرمِ ضد آفتابش رو از کیفش برداشت و بی‌توجه به دو پسر دیگه موهاش رو جلوی پیشونیش ریخت، توی آیینه لبخندِ کوچیکی به خودش زد تا ببینه چجوری دیده میشه و بعد جواب داد:

-هممم... خیلی خیلی زیبا بود، حس میکنم جدی باشن و بخوان ازدواج کنن... همه چیز خیلی رمانتیک بود وای باید به بقیه دخترها هم این موضوع رو بگم.

پسرِ مو خرمایی هووفی کشید که دختر همون‌جوری که داشت ضد آفتابش رو تمدید میکرد، با چشمهای درشتش از توی آیینه بهش نگاه کرد و گفت:

-چیه؟ خیلی ناراحت شدی؟

قبل از اینکه جوابی بده دوستِ دیگش با تمسخر گفت:
-فکر کن کسی که سعی داشتی مخش رو بزنی گزارشت رو به مدیر میده و تو تا دمِ اخراج میری، بعدش هم میفهمی که خودش داره با یه دختر دیگه ازدواج می‌کنه... منم جای این بودم افسرده میشم.

دختر با جدیت ادامه داد:
-شک نداشته باش اگه ببینه باز هم حرفها و حرکتهای غیرعادی ازت سر میزنه این بار تا تهش رو میره و از این مدرسه میفرستت بیرون، جئون معلم خوب و با درکیه ولی سرِ این قضیه با کسی شوخی نداره.

پسر با اخم گفت:
-خودم فهمیدم با کسی شوخی نداره.
-واقعا فکر کردی اون باهات میخوابه که همچین حرفهایی بهش زدی؟ راجع به دبیر جئون چی‌ فکر میکردی؟ یه بار بهت تذکر میده دفعه دوم مینشونتت سرِ جات.
-نمیخوام بهش فکر کنم واقعا اون روی سگش رو دیدم! من اخراج نشم اون عوضی حرومزاده هم هر کاری میخواد بکنه به درک که...

قبل از اینکه حرفش رو تموم کنه یقه‌اش با شدت از پشت کشیده شد و تا به خودش بیاد کمرش محکم به دیواری خورد و مشتی استخوان گونه‌اش رو به درد آورد. دختر که شوکه شده بود هینی کشید و دستش رو جلوی دهانش گرفت، اون تهیونگ بود؟

-چته افسار پاره کردی؟
همین موقع مشت دیگه‌ای بهش خورد، برای همین به شدت تهیونگ رو به عقب هول داد و همون‌جوری که حرصش گرفته بود با سر ضربه محکمی به صورتش زد.

Forbidden ✥ Taekook [ Kookv ]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن