"𝖕𝖆𝖗𝖙 𝐄͢𝐋͢𝐄͢𝐕͢𝐄͢𝐍͢🍕🏺

1.1K 110 86
                                    

بارون بند اومده و ‌ قطره های شبنم صبحگاهی از روی شاخه های نم دار درختان روی زمین گلی میچکید

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بارون بند اومده و ‌ قطره های شبنم صبحگاهی از روی شاخه های نم دار درختان روی زمین گلی میچکید .

گنجشک کوچیکی با احتیاط نزدیک چاله ی آب کوچیکی شد که نزدیک غار به خاطر انباشته شدن قطره هایی که از بالای دیواره ها روی زمین فرود میومدن ایجاد شده بود.

با وزدیدن نسیم سرد و خنکی لای موهاش چشماشو باز کرد و تو خودش جمع شد.

با تکون خوردن فلیکس هیونجین که تا صبح خواب به چشماش نیومده بود با اخم روی گردن خشک شدش دست کشید و تکیه اشو از دیوار گرفت و بلند شد.

-حس میکنم کل دیشب جای آسفالت خیابونی بودم که چراغ قرمزی نداشته!

فلیکس که زودتر رفته بود بیرون با دیدن حال و هوای صبحگاهی جنگل انگار اونم روحش تازه شده بود، برگشت رو به هیونجین گفت:

-غر زدن رو تموم کن و بیا بریم من عاشق این هوام.

هیونجین که هنوزم در حال کش و قوص دادن بدن له شدش بود دنبال فلیکس راه افتاد.

-به نظرت میان دنبالمون؟

+به حال من فرقی نمیکنه، خودم میتونم از پسش بربیام.

آره معلوم بود از پسش برمیاد اون یه مغرور عوضی بود که نمیخواست اعتراف کنه تو ناکجا آباد گم شدن!ولی فلیکس شک نداشت که تا الان جیسونگ به همه خبر داده و دنبالشون میان!

با یادآوری دوست عزیزش قلب آشفتش تا حدودی آروم گرفت و به راهش ادامه داد.

با دستاش شاخه های مزاحمی که میومدن جلو صورتش رو کنار میزد که آخرش هوف کلافه ای کشید و وایستاد.

-چقد دیگه باید بریم ؟ من خسته شدم!

هیونجین که خودشم چیزی از فلیکس کم نداشت سر جاش وایستاد و برگشت طرف فلیکس که چشمش خورد به چیزی که انگار...آره خودش بود!

چشماشو ریز کرد و راهشو کج کرد طرف چیزی که احتمال میداد درست دیده.

-هی کجا میری؟ چرا راهتو عوض کردی؟اوه اونجا یه کلبه است؟

با نزدیک شدنشون به کلبه ی چوبی هیونجین سمت پنجره رفت و دستاشو گذاشت رو شیشه و داخل خونه رو بررسی کرد.

𝑴𝑬𝑵𝑻𝑨𝑳 𝑮𝑨𝑴𝑬 🌩🖤🍷𝑯𝒀𝑼𝑵𝑳𝑰𝑿Where stories live. Discover now