مینگی که کار پخشکردن بنزین رو روی وسایلا تموم کرده بود با دیدن سونگ وون که داشت از پله ها با کیف تو دستش میومد ، رفت سمتش:-این چیه؟؟
-کیف مدرسمه..خب پوله دیگه دیوونه.
-ولی چرا انقد کم؟؟
-نمیدونم احتمالا به کاهدون زدیم... زود باش بریم.
-گندش بزنن.
با بیرون اومدن از خونه فندکشو از تو جیبش درآورد و با انگشت شستش اهرمش رو کشید بالا که شعله ی نارنجی رنگ کوچیکی ازش بیرون اومد، به سمت کف سرامیکی زمین که آغشته از مایع بنزین بود پرتش کرد و پشت سونگ وون دویید تو محوطه ی باز حیاط و به اطراف نگاه کرد هیونجین داشت میومد پس فلیکس کو؟
اونم باید پشت سرش باشه ، ولی هرچی نگاه میکرد اثری ازش نبود .
با نزدیک شدن هیونجین سمتش رفت :
-پس فلیکس کو؟ زود تر رفت پیش چانگبین؟ چرا نیستش؟
هیونجین که دوییده بود نفس عمیقی کشید تا حالش جا بیاد و بعد با نیشخند به حال پریشون مینگی که دلیلی براش نمیدید ، نگاهی از بالا بهش انداخت :
-نگرانشی؟
-چی داری میگی ؟؟ چیکارش کردی ؟
- اگه عرضه داشت تا حالا خودشو نجات داده بود!
مینگی که با این حرف نمیتونست هجوم افکار بدی که به ذهنش میومد رو کنترل کنه یقه ی هیونجین رو تو دستاش گرفت و تو صورت خونسردش غرید:
- چه عرضه ای؟ راجب چی حرف میزنی ؟ با فلیکس چیکار کردی؟؟نگو که ولش کردی و خودت اومدی؟
با نگاه تاریک هیونجین که تیره تر شد و نیشخندی که گوشه ی لبش به بالا کشیده شد با بهت دستاش روی لباس هیونجین خشک شد و با ناباوری به پسر جلوش چشم دوخت :
- تو چیکار کردی...
سونگ وون با دیدن شعله های آتیش که بی رحمانه زبانه میکشیدن و خونه رو تسخیر میکردن بازوی مینگی رو کشید:
-عجله کنین الانه که پلیسا بیان ، گیر میوفتیم.
مینگی دستشو محکم کشید و پسش زد :
YOU ARE READING
𝑴𝑬𝑵𝑻𝑨𝑳 𝑮𝑨𝑴𝑬 🌩🖤🍷𝑯𝒀𝑼𝑵𝑳𝑰𝑿
FanfictionCouple:Hyunlix Author:Sayeh" Ganres: School life ,smut🔞 لی فلیکس طی تصمیم مادرش برای ازدواج به سئول میاد و روز اول مدرسش با اکیپ هیونجین برخورد میکنه و مجبور میشه پیش خود هیونجین بشینه معلم ریاضی که میدونسته نمرات فلیکس خیلی خفنن شرط میزاره :تنها...